همه جوره ....
 
لینکستان
 
درباره ما


مهران
با سلام خدمت همه ي بازديدگننده هاي خشگل و خوشمزه! من اين وبلاگ رو در تاريخ 1390/11/08 ايجا د كردم و هدفم جمع آوري جديدترين مطالب انتشار شده در اينترنت هستش.از جمله عكس ، خبر ، داستان ، موزيك ، جك و اسمس و ..... در واقع اين وبلاگ يه وبلاگ تفريحيه و اميدوارم از بودن در اين وبلاگ لذت كافي رو ببريد. هميشه شاداب باشيد و خشگل و از همه مهمتر خوشمزه. با تشكر،مدير وبلاگ ، مهران.
ایمیل : ReMe_love@ymail.com



 

کفتر جلد خونمون , کفتر خوب و مهربون

کفتر خوب و با وفا , شاه همه پرنده ها



وقتی میری تو آسمون , نقطه میشی توی هوا

نگات به دستای منه تنت کجا ؟ دلت کجا؟



معلم عزیز من گفته یه انشاء بنویس

از گلای روی زمین تا دل ابرا بنویس



چی بنویسم طوقی جون حرفی نمونده واسمون

انشاء که نیست درد دله حرفای ساده مشکله



به نام اون خدایی که واسه همه دنیا نفسه

کاشکی که فردا نرسه



شبای هیچ بنده خدا نباشه مثل شب ما

به آسمون نگاه کنه تا صبح دعا دعا کنه



که کاشکی شب سحر نشه هیچ کسی در به در نشه

صاحب خونمون فردا نیاد اثاث و تو کوچه ی خیس نریزه با داد و بیداد



اگر که نصف شب بابام بساطشو جمع بکنه

یه ذره از عربده هاش سر هممون کم بکنه



سیلی تو گوشم نزنه وقتی که دلخوشیش کمه

مادر بزرگ اگر بازم زیاد برام دعا کنه



شاید اگر بیشتر از این خدامونو صدا کنه

اگر که خواهر کوچیکم راه بره بازم بی عصا




طوقی خوب و با وفا شاه همه پرنده ها

قسم به عزت خدا میبرمت امام رضا



معلمم نگاه میکرد به کاشی روی زمین

با بغض سردی تو صداش گفت برو بچه جون بشین

نمره ی بیست ارزونیت فقط تو انشاء تو نخون


 

 

 







ضربه ایستگاهیو داشته باش

اولین زنه ایرانی که گواهینامه پایه یک گرفته بود

این کجا میره؟؟؟؟ Surprised Laughing Laughing

سوتی به این میگنا

زندگیه تلخشونو رفاقتشون شیرین کرده

قدیما گنجیشکو رنگ میکردن جایه قناری میفروختن اما الان هوسو رنگ میکنن جایه عشق میفروشن قدیما مالباخته میشدی حالا دلباخته

 

 

 















 

 

 

 

 

 







یه مرد مصری که در حال سرچ اینترنت برای یافتن فیلم پ-و-ر-ن بود بعد از دانلود فیلم با کمال تعجب زن خود را نقش اول آن فیلم یافت !!!! این مرد (رمضان) بعد از مراجعه به فروشگاهی که آدرس آن در سایت مربوط به فیلم داده شده بود زن خود را نقش اول 11 فیلم دیگر نیز یافت .................

او گفت :‌"من زن خود را با معشوقه اش در صحنه های شرم آور 11 فیلم دیگر نیز دیدم ..." او میگوید که این اولین باری است که این تیپ فیلم ها را دانلود و مشاهده کرده و علت آنرا نیز فقط حس کنجکاوی اعلام کرده !

او ادامه داد : " وقتی موضوع را با همسرش مطرح کرده او ابتدا رمضان رو به اتهام زدن به وی متهم کرده ولی بعد از مواجه شدن با صحنه های فیلم به کار شنیع خود اعتراف کرده و گفته که هنوز به دوست پسر قبلی اش علاقه دارد."

ظاهرا فاصله ی سنی این زوج زیاد است و دلیل همسر رمضان نیز همین است. وبسایت از تصمیم رمضان بعد از این خبری منتشر نکرده ولی گفته است که آنها در طول 16 سال زندگی مشترک خود زندگی آرامی رو سپری کرده بودند!!!

 

 

 







يک خانم براي طرح مشکلش به کليسا رفت. او با کشيش ملاقات کرد و برايش
گفت: من دو طوطي ماده دارم که فوق‌العاده زيبا هستند. اما متاسفانه فقط
يک جمله بلدند که بگويند «ما دو تا اهل حال هستيم. مياي با هم خوش بگذرونيم؟».

اين موضوع براي من واقعا دردسر شده و آبروي من را به خطر
انداخته ... از شما کمک مي‌خواهم. من را راهنمايي کنيد که چگونه آنها را
اصلاح کنم؟
کشيش که از حرف‌هاي خانم خيلي جا خورده بود گفت: اين واقعاً جاي تاسف
دارد که طوطي‌هاي شما چنين عبارتي را بلدند. من يک جفت طوطي نر در کليسا
دارم ... آنها خيلي خوب حرف مي‌زنند و اغلب اوقات دعا مي‌خوانند ... به
شما توصيه مي‌کنم طوطي‌هايتان را مدتي به من بسپاريد. شايد در مجاورت

طوطي‌هاي من آنها به جاي آن عبارت وحشتناک ياد بگيرند کمي دعا
بخوانند.خانم که از اين پيشنهاد خيلي خوشحال شده بود با کمال ميل
پذيرفت.فرداي آن روز خانم با قفس طوطي‌هاي خود به کليسا رفت و به اطاق
پشتي نزد کشيش رفت. کشيش در قفس طوطي‌هايش را باز کرد و خانم طوطي‌هاي
ماده را داخل قفس کشيش انداخت.يکي از طوطي‌هاي ماده گفت: ما دو تا اهل
حال هستيم. مياي با هم خوش بگذرونيم؟ طوطي‌هاي نر نگاهي به همديگر انداختند.

سپس يکي به ديگري گفت: اون کتاب دعا رو بذار کنار، دعاهامون
مستجاب شد!!!!

 

 

 







گویند سلطان محمود غزنوی جلوی پلکان قصر ایستاده بود که یکی از شعرای درباری ، عوفی را دید و از او خواست که وقتی سلطان پا به پله اول می‌گذارد مصراعی بگوید که سلطان حکم قتلش را بدهد و وقتی سلطان پا به پله دوم گذاشت مصراع دوم را چنان بگوید که نه تنها اثر مصراع اول را از بین ببرد بلکه شاعر را شایسته پاداشی گران کند !!!
شاعر قبول کرد و سلطان پا به پله اول گذاشت، شاعرسرود:

سال ها بود که تو را می کردم
همه شب تا به سحرگاه دعا

یاد داری که به من می دادی
درس آزادگی و مهر و وفا

همه کردند چرا ما نکنیم
وصف روی گل زیبای تو را ...

تا ته دسته فرو خواهم کرد
خنجر خود به گلوگاه نگاه...

تو اگر خم نشوی تو نرود !
قد رعنای تو از این درگاه ...!

مادرت خوان کرم بود و بداد از پس و پیش !
به فقیران بز و میش و به یتیمان زر و مال...!!!

یاد داری که تو را شب به سحر می‌کردم ؟!
صد دعا از دل مجروح پریشان احوال ...؟!!!

وه که بر پشت تو افتادن و جنبش چه خوشست !
کاکل مشک فشان با وزش باد شمال ...!

عوفی خسته اگر بر تو نهد منع مکن !
نام عاشق کشی و شیوه آشوب احوال .

 

 

 







از مرد فرانسوی پرسیدند:
چرا دست زن رو میبوسی؟
پاسخ داد: چون زن محترم است و نیمه گمشده مرد را تکمیل میکند

مرد آلمانی به این سوال اینگونه پاسخ داد:
زن مقدس است چون میزاید و ادامه زندگی در اوست

و پاسخ مرد ایرانی:
بالاخره باید از یه جایی شروع کنم دیگه !!!
Laughing Laughing

 

 









به نام کارگر که بهش کلی عقده آویزونه / کارگری که اسباب زندگیش پشت کامیونه
کارگری که از درد پا مثل پیرها میشینه / خوردن چلوکبابو توی فیلمها میبینه



حتی خانوادش نمیدن به حرفش تکیه / کارگری که زنده بودنش با مرگش یکیه
توی فکر و دلش چیزی جر حسرت نیستش / وقتی بنزین لیتری کمتر از 700 نیستش




وقتی حقوق ، 3 ماهه که خبری نیست / جز فکر سفر آخرت فکر سفری نیست
متاسفانه تو وطن من تبعیض زیاده / عده ای سوار و عده ای تو تحریم پیاده




کارگر قشر بیچارس که سر کار میره / وقت استراحتشم توی صف گاز گیره
واسه بدهیاش اونو پشت نرده میبرن / با پولش میرن مکه و کلی پرده میزنن




اینور کارگر هست گیر یه تیکه نون بیچاره / اونور آموزش و پرورش داره پول میچاپه
از این ملتی که محتاج شام شبشونن / یه مشت نامرد به فکر جیب سال بعدشونن




آره با توئم با تو که گونی گونی پول داری / تو که خدا رو واسه بهشت و حوری دوست داری
یک باری هم که شده طعم خفتو بچش / برو تو خیابون ببین اخم ملتو به چشم




بمیرم واسه دستایی که خستس از این زمونه
دلش میخواد که تک باشه ولی طفلی نمیتونه
همش شرمنده بچش میشه وقتی میاد خونه
دستاش خالیه و قلبش پر از شرم و پر از خونِ
همه عشقش یه سیگاره که رو لبهاش دود میشه
با هر کامی که میگیره از این زندگی دور میشه
یعنی این بود فردایی که اون واسش تلاش کرده
خدا لطفت دیگه بسته فقط بذار که برگرده
خدا لطفت دیگه بسته فقط بذار که برگرده




کارگر حق داره اگه میاد خیلی به جوش / تو دلش مونده حسرت خرید یه کیلو گوشت
یه کیلو گوشتو خیلی وقته که اون به چشم ندیده / اگه ببینه بقیه میگن بهش پدیده




ماها از بدبختی و بدهی کاملا سیریم / مثل حجت تو جدایی نادر از سیمین
که فشار زندگی اونو کرده وادارش. / بره خودزنی بکنه جلو زن داغدارش





میگن خدا جای حقِ انصاف داره خودش / خدا پاشو حق بشینه یک بار جای خودش
میگن کفر نگو هر چیزی یه حکمتی داره / میگم حکمت اینه که زندگی نکبتی واره




فکر نکن پی دردسرم و حس و حال دارم / که من یه سوال فقط ازت یه سوال دارم
چرا اختلاف طبقاتی عجیب زیاده / عده ای سوار و عده ای تو تحریم پیاده




مثال : روزه دارا به خدا توکل میکنن / گرسنگی رو با کلی دعا تحمل میکنن
واسه افطاری همدیگه رو به دعوت میارن / پای راز و نیاز و دعا تا سحر بیدارن




ولی هیچوقت نمیفهمن که یه کارگر بیماره / تنها چیزی که مونده واسش یه پاکت سیگاره
اگه کسی نیاد و دست همشونو بگیره / امثالی چون احمد با حقوق کارگری میمیره




بمیرم واسه دستایی که خستس از این زمونه
دلش میخواد که تک باشه ولی طفلی نمیتونه
همش شرمنده بچش میشه وقتی میاد خونه
دستاش خالیه و قلبش پر از شرم و پر از خونِ
همه عشقش یه سیگاره که رو لبهاش دود میشه
با هر کامی که میگیره از این زندگی دور میشه
یعنی این بود فردایی که اون واسش تلاش کرده
خدا لطفت دیگه بسته فقط بذار که برگرده
خدا لطفت دیگه بسته فقط بذار که برگرده


 
 
 
 
 
 
 
 
 

 







درخت , دلتنگ تبر شد …

وقتی پرنده ها , سیم های برق را

به شاخه هایش ترجیح دادند…



اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند

دیگر گوسفند نمی درند

به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند...



کـــــلافه کــه بـاشـــی . . .

دلتنگ کسی هستی که نیست

حوصله کسی را نداری که هست



چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند

گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی...

 

 







گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم*
*گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم*
*
*
*گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى*
*دایم اسیر گشتم در بند بیخیالى*
*
*
*گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى*
*گفتا که: می سرایم تکنو ،رپ و سواری!*
*
*
*گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟*
*گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایى*
*
*
*گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز*
*گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز*
*
*
*گفتم: بگو زمویش، گفتا: که مِش نموده*
*گفتم: بگو ز یارش، گفتا: ولش نموده*
*
*
*گفتم: چرا، چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟*
*گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون*
*
*
*گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟*
*گفتا: خریده قسطى یک ال سی دی به جایش*
*
*
*گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره*
*گفتا: شده پرستار یا منشى اداره*
**
*گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل*
*گفتا: که دست خود را بردار از سر دل*
*
*
*گفتم: ز ساربان گو با کاروان غمها*
*گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا*
*
*
*گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى*
*گفتا: پژو ، دوو، بنز ،کمری نوک مدادى*
*
*
*گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى*
*گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى*
* *
*گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره*
*گفتا: به جاى هدهد دیش است و ماهواره*
*
*
*گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد*
*گفتا: به پست داده ، آوُرد یا نیاوُرد ؟*
*
*
*گفتم: بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى*
*گفتا که: ادوکلن شد در شیشه هاى رنگى*
*
*
*گفتم: سراغ دارى میخانه اى حسابى*
*گفت: آن چه بود از دم ،گشته چلوکبابى

 

 

 






صفحه قبل 1 ... 88 89 90 91 92 ... 187 صفحه بعد

CopyRight © 2011 - 2012 hamehjore Group , All Rights Reserved
تمامی حقوق متن ها، تصاویر مربوط به این سایت می باشد و استفاده از آن ها با لینک دادن به سایت مجاز می باشد.