- 7 دی 1392
- 2 دی 1392
- 7 آذر 1392
- 6 آذر 1392
- 5 آذر 1392
- 4 آذر 1392
- 3 آذر 1392
- 2 آذر 1392
- 1 آذر 1392
- 7 آبان 1392
- 6 آبان 1392
- 5 آبان 1392
- 4 آبان 1392
- 3 آبان 1392
- 2 آبان 1392
- 1 آبان 1392
- 7 مهر 1392
- 4 مهر 1392
- 3 مهر 1392
- 2 مهر 1392
- 1 مهر 1392
- 2 مرداد 1392
- 1 ارديبهشت 1392
- 7 فروردين 1392
- 5 فروردين 1392
- 4 فروردين 1392
- 3 فروردين 1392
- 2 فروردين 1392
- 1 فروردين 1392
- 5 اسفند 1391
- 4 اسفند 1391
- ستاره ی سیاه
- دانلود هر چی بخوای
- همین جوری الکی
- ____ღ مسافر مهتـــاب ღ____
- ♪♥♂♥♀L0vEly♂♥♀♥♪
- نيا تو...خصوصيه..
- جالب ترين ها در نجوم
- ايستاده بميريد بهتر از ان است كه روي زانوهايتان زندگي كنيد.
- ☺☺ طنزبلاگ ☻☻
- فقط دختر پسراي باحال بيان تو...
- وانيا
- نقاش كوچولو
- رئال مادريد
- دختري از دل گرما
- دنياي بي انتها
- قاب زيباي پنجره
- خودمـــــوني
- ردیاب خودرو
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
همه جوره ....
و آدرس
hamehjore.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
قالب وبلاگ
دانلود عکس
آپلود فایل
پزشک متخصص
پزشک پوست

مهران
ایمیل : ReMe_love@ymail.com
نمی دانم؛ این عمر تو دانی به چه سانی طی شد؟
پوچ و بس تند چنان باد دمان !
همه تقصیر من است ...
اینکه خود می دانم که نکردم فکری
که تامل ننمودم روزی
ساعتی یا آنکه چه سان می گذرد عمر گران
کودکی رفت به بازی
به فراغت به نشاط
فارغ از نیک وبد و مرگ و حیات
همه گفتند کنون تا بچه است بگذارید بخندد شادان
که پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست !
بایدش نالیدن ...
من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه رو نتوان خندیدن
نتوان فارغ و دلرسته زغم همه شادی دیدن
هر زمان بال گشادن سر هر بام که شد خوابیدن
من نپرسیدم هیچ، هیچکس نیز هیچ نگفت
نوجوانی سپری گشت به بازی، به فراغت، به نشاط
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
همه گفتند کنون جوان است هنوز
بگذارید جوانی بکند
بهره از عمر برد، کامرانی بکند
بگذارید که خوش باشد و مست
بعد از این باز مرا عمری هست؟
یک نفر بانگ برآورد که او اکنون باید فکر فردا بکند
دیگری آوا داد که چو فردا بشود فکر فردا بکند
سومی گفت همانگونه که دیروزش رفت، بگذرد امروزش همچنین فردایش
بعد از این باز نفهمیدم من، که به چه سان دی بگذشت
آنهمه قدرت و نیروی عظیم به چه ها مصرف گشت
نه تفکر نه تعمق و نه اندیشه دمی عمر بگذشت به بیحاصلی و دمی
چه توانی که ز کف دادم مفت
من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت
مدت عهد شباب می توانست مرا تا به خدا پیش برد
لیک بیهوده تلف گشت جوانی هیهات
آن کسانی که نمی دانستند جوانی یعنی چه راهنمایم بودند
که دائم فکر خوردن باشم
فکر گشتن باشم
فکر تامین معاش، فکر یک زندگی بی جنجال فکر همسر باشم
کس مرا هیچ نگفت زندگی خوردن نیست
زندگی ثروت نیست
زندگی داشتن همسر نیست
زندگی فکر خود بودن و غافل ز جهان نیست
حال فهمیدم هدف زیستن این است رفیق:
من شدم خلق که با عزمی جزم پای بند هواها گسلم
پای در راه حقایق بنهم
با دلی آسوده فارغ از شهوت و آز و حسد و کینه و بخل
مملو از عشق و جوانمردی و زهد در ره کشف حقایق کوشم
شربت جرات و امید و شهامت نوشم
زره جنگ برای بد و ناحق پوشم
شمع راه دیگران گردم و با شعله خویش
ره نمایم به همه گر چه سرا پا سوزم
من شدم خلق که مثمر باشم نه چنین زاید و بی جوش و خروش
عمر بر باد و به حسرت خاموش
ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنی اش فهمیدم
که این سه روز از عمر به چه ترتیب گذشت:
کودکی بی حاصل
نوجوانی بــــــاطل
وقت پیری غــــافل


مردی نفس زنان به یک راهبه رسید و بریده بریده پرسید میشه لطفا زیر دامن تون قایم بشم ، بعد براتون توضیح میدم.
راهبه پذیرفت. یک دقیقه بعد ، دو تا پلیس نفس زنان به راهبه رسیدن و از اون پرسیدن که آیا سربازی رو در حال عبور از اینجا دیده یا نه؟
راهبه جواب داد آره، از اون طرف رفت.
وقتی که اون دو تا پلیس دور شدند سرباز از زیر دامن راهبه بیرون اومد و گفت، نمیدونم با چه زبانی از شما تشکر کنم ، خواهر روحانی.
جریان اینه که من نمیخوام به افغانستان برم.
راهبه جواب داد: من کاملا درک میکنم.
سرباز ادامه داد: ببخشید، امیدوارم بی ادبی نباشه ولی شما پاهای خیلی قشنگی دارید.
راهبه جواب داد: اگه شما کمی بالاتر رو نگاه کرده بودید یک جفت ... هم میدیدید ، آخه من هم نمیخوام به افغانستان برم!!!


سطل آشغال :
وسیله ای است موجود در خیابان ها جهت ریختن زباله در اطراف آنها !
...
مدرک تحصیلی :
کاغذی مستطیل شکل، در ابعاد مختلف که بسته به مقطع ، قیمتش فرق می کند !
...
حراج :
اصطلاحی است که در آن به قیمت اصلی کالا درصدی اضافه کرده و با ماژیک قرمزروی آن
خط زده و قیمت اصلی کالا را در زیرش درج می کنند …!
...
رئیس :
فردی که وقتی شما دیر به سر کار می روید خیلی زود می آید و زمانی که شما زود به
اداره می روید یا دیر می آید و یا مرخصی است …!
...
بزرگراه :
نوعی پیست رالی به همراه یادگیری به روز ترین فحش های ۲۰12 !
...
شب امتحان :
شب التماس به درگاه خداوند !
...
شب توبه !
البته مجموعه برگه های کمک آموزشی (تقلب) هم بد نیست.
...
تحقیق :
Copy & Pasteکردن مقالات اینترنتی !
بیرون هم که پروژه می فروشن … ۲۰ تا ۳۰ هزار تومن هلو !
...
گارانتی :
یک اسم صرفا زیبا و خوش تلفظ که تنها کابرد آن در هنگام خرید است !


شبها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمیداشت و از خانه بیرون میزد؛ برای دستبرد زدن به خانه یک همسایه !
حوالی سحر با دست پر به خانه برمیگشت، به خانه خودش که آن را هم دزد زده بود !!!
به این ترتیب، همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکردند؛ چون هرکس از دیگری می دزدید و او هم متقابلاً از دیگری، تا آنجا که آخرین نفر از اولی می دزدید...
داد و ستدهای تجاری و به طور کلی خرید و فروش هم در این شهر به همین منوال صورت میگرفت؛ هم از جانب خریدارها و هم از جانب فروشنده ها دولت هم به سهم خود سعی میکرد حق و حساب بیشتری از اهالی بگیرد و آنها را تیغ بزند و اهالی هم به سهم خود نهایت سعی و کوشش خودشان را میکردند که سر دولت را شیره بمالند و نم پس ندهند و چیزی از آن را بالا بکشند؛ به این ترتیب در این شهر زندگی به آرامی سپری میشد. نه کسی خیلی ثروتمند بود و نه کسی خیلی فقیر و درمانده...!
روزی، چطورش را نمیدانیم؛ مرد درستکاری گذرش به شهر افتاد و آنجا را برای اقامت انتخاب کرد و شبها به جای اینکه با دسته کلید و فانوس دور کوچه ها راه بیفتد برای دزدی، شامش را که میخورد، سیگاری دود میکرد و شروع میکرد به خواندن رمان...
دزدها میامدند؛ چراغ خانه را روشن میدیدند و راهشان را کج میکردند و میرفتند...
اوضاع از این قرار بود تا اینکه اهالی، احساس وظیفه کردند که به این تازه وارد توضیح بدهند که گرچه خودش اهل این کارها نیست، ولی حق ندارد مزاحم کار دیگران بشود و هرشبی که در خانه میماند، معنیش این بود که خانواده ای سر بی شام زمین میگذارد و روزبعدهم چیزی برای خوردن ندارد !!!
بدین ترتیب، مرد درستکار در برابر چنین استدلالی چه حرفی برای گفتن میتوانست داشته باشد؟ بنابراین پس از غروب آفتاب، او هم از خانه بیرون میزد و همانطور که از او خواسته بودند، حوالی صبح برمیگشت؛ ولی دست به دزدی نمیزد ، آخر او فردی بود درستکار و اهل اینکارها نبود.
میرفت روی پل شهر میایستاد و مدتها به جریان آب رودخانه نگاه میکرد و بعد به خانه برمیگشت و میدید که خانه اش مورد دستبرد قرار گرفته است...
در کمتر از یک هفته، مرد درستکار دار و ندارد خود را از دست داد؛ چیزی برای خوردن نداشت و خانه اش هم که لخت شده بود. ولی مشکل این نبود !
چرا که این وضعیت البته تقصیر خود او بود. نه! مشکل چیز دیگری بود. قضیه از این قرار بود که این آدم با این رفتارش، حال همه را گرفته بود!
او اجازه داده بود دار و ندارش را بدزدند بی آنکه خودش دست به مال کسی دراز کند. به این ترتیب، هر شب یک نفر بود که پس از سرقت شبانه از خانه دیگری، وقتی صبح به خانه خودش وارد میشد، میدید خانه و اموالش دست نخورده است؛ خانه ای که مرد درستکار باید به آن دستبرد میزد.
به هر حال بعد از مدتی به تدریج، آنهایی که شبهای بیشتری خانه شان را دزد نمیزد رفته رفته اوضاعشان از بقیه بهتر شد و مال و منالی به هم میزدند و برعکس، کسانی که دفعات بیشتری به خانه مرد درستکار (که حالا دیگر البته از هر چیز به درد نخوری خالی شده بود) دستبرد میزدند، دست خالی به خانه برمیگشتند و وضعشان روز به روز بدتر میشد و خود را فقیرتر میافتند...
به این ترتیب، آن عده ای که موقعیت مالیشان بهتر شده بود، مانند مرد درستکار، این عادت را پیشه کردند که شبها پس از صرف شام، بروند روی پل چوبی و جریان آب رودخانه را تماشا کنند. این ماجرا، وضعیت آشفته شهر را آشفته تر میکرد؛ چون معنیش این بود که باز افراد بیشتری از اهالی ثروتمندتر و بقیه فقیرتر میشدند.
به تدریج، آنهایی که وضعشان خوب شده بود و به گردش و تفریح روی پل روی آوردند، متوجه شدند که اگر به این وضع ادامه بدهند، به زودی ثروتشان ته میکشد و به این فکر افتادند که چطور است به عده ای از این فقیرها پول بدهیم که شبها به جای ما هم بروند دزدی ؟!!!
قراردادها بسته شد، دستمزدها تعیین و پورسانتهای هر طرف را هم مشخص کردند: آنها البته هنوز دزد بودند و در همین قرار و مدارها هم سعی میکردند سر هم کلاه بگذارند و هرکدام از طرفین به نحوی از دیگری چیزی بالا میکشید و آن دیگری هم از ...
اما همانطور که رسم اینگونه قراردادهاست، آنها که پولدارتر بودند و ثروتمندتر و تهیدستها عموماً فقیرتر میشدند. عده ای هم آنقدر ثروتمند شدند که دیگر برای ثروتمند ماندن، نه نیاز به دزدی مستقیم داشتند و نه اینکه کسی برایشان دزدی کند ولی مشکل اینجا بود که اگر دست از دزدی میکشیدند، فقیر میشدند؛ چون فقیرها در هر حال از آنها میدزدیدند.
فکری به خاطرشان رسید؛ آمدند و فقیرترین آدمها را استخدام کردند تا اموالشان را در مقابل دیگر فقیرها حفاظت کنند، اداره پلیس برپا شد و زندانها ساخته شد...!
به این ترتیب، چند سالی از آمدن مرد درستکار به شهر نگذشته بود که مردم دیگر از دزدیدن و دزدیده شدن حرفی به میان نمیاوردند، صحبتها حالا دیگر فقط از دارا و ندار بود؛ اما در واقع هنوز همه دزد بودند...


1. لوبیا : لوبیا میوه ای جادویی است که هر قدر بیشتر بخورید ، موهایی سالم تر و زیباتر خواهید داشت . لوبیا و سایر حبوبات سرشار از پرو تئین ، روی ، بیوتین و آهن است که باعث تقویت و رشد مو می شوند .
2 . ماهی: ماهی سرشار از اسیدهای چرب امگا ۳ می باشد ، ماهی یکی از بهترین مواد غذایی است که باعث تقویت مو می شود . این اسیدهای چرب امگا ۳ مفید هستند و باید در برنامه ی غذایی روزانه تان گنجانده شود ، نه به دلیل اینکه برای سلامتی مفید است ، بلکه برای داشتن موهای زیبا به آن نیاز دارید ، ماهی باعث براق شدن و شادابی و طراوت مو همچنین مرطوب شدن پوست می شود .
۳ . تخم مرغ و لبنیات : بدن شما برای سالم ماندن و همچنین داشتن موهای خوب به پروتئین نیاز دارد ! همه می دانیم که تخم مرغ سرشار از پروتئین است . اگر که تخم مرغ دوست ندارید ، می توانید لبنیات کم چرب را مصرف کنید چون لبنیات هم سرشار از پروتئین است و به شما در داشتن موهایی سالم و زیبا کمک می کند .
4 . آجیل : آجیل نه تنها حاوی چربی سالم می باشد ، بلکه سرشار از ویتامین ها و مواد معدنی است که از نازک شدن مو جلوگیری می کند . روزانه مقداری آجیل میل کنید چون مو مواد مورد نیاز شامل روی و سلنیوم را دریافت می کند و از ریزش مو هم جلوگیری می کند .
۵ . هویج : برای جلوگیری از شوره و خارش سر و حساسیت پوست سر نیاز به مواد غذایی دارید که به حفظ تعادل طبیعی پوست سر شما کمک می کند و خوردن هویج برای این مورد مفید است . هویج سرشار از ویتامین (آ) است که باعث تقویت موها می شود .
۶ . سبزیجات تیره رنگ : سبزیجات تیره رنگ منبع غنی از ویتامین های ( آ و ث ) است که در سبزیجاتی مانند : اسفناج و کلم بروکلی یافت می شود و شما را از شر شوره راحت می کند و موهایی براق و سالم خواهید داشت که هر کسی را مجذوب خود می کند .
۷ . موز و کشمش : آخرین و بدون شک شیرین ترین و بهترین ماده غذایی برای مو است که شما در برنامه غذایی خود باید به طور روزانه مصرف کنید . موز سرشار از ویتامین ( ب ۶ ) است همچنین کشمش دارای آهن بسیار بالایی است . ویتامین (ب) فولیکول های مو را تقویت می کند و آهن اکسیژن کافی را به پوست سر می رساند ، بنابراین از ریزش و آسیب مو جلوگیری می کند و باعث تقویت مو می شود .


براي گرفتن وام بايد به 2 سوال پاسخ بدي :
1- شب جمعه شما لباس خانم رو در مياري يا خودش؟
مشتري : من در مي يارم
رئيس بانک: حالا سوال 2 : کارتون که تموم شد کي لباس رو تنش میکنه؟
مشتري: خودش...
رئيس بانک: متاسفم وام به شما تعلق نمي گيره !!!
مشتري: چرا ؟
رئيس بانک: چون خرتون که از پل گذشت پول ما رو هم دیگه نمي دي !!!
یکی از دوستام خیلی سال پیش وقتی برای اولین بار سکس کرده بود خیلی خوشحال بود..
میگفت همش اون لحظه ها جلو چشش بود..
یه بار بالای پشت بام تو پشه بند با پدرش خوابیده بودن..
خواب سکسش با دختره را میدیده دستشو میبره تو شورت باباش..
میگفت همون لحظه از خواب پریدم..
باباشم از خواب میپره دست پسرشو از تو شورتش در میاره داد میزنه :
..اوی داری چه غلطی میکنی؟؟؟
این دوست ما هم خودشو میزنه به خواب..
باباهه هم بلند میشه جاشو بر میداره میره پایین بخوابه..
تو همین حال میگه:
پسره معلوم نیست روزا چه گوهی میخوره که شبها از این خوابها میبینه..
یه دوس دختر داشتم قدیم قدیما اسمش ((نسیم)) بود؛
تازه دوس بودیم کلی تیریپ لاو و رودروایسی
یه شب اس داد من برم بخوابم؟
من فرستادم:
به کجا چنین شتابان؟
دیدم جواب داد:
کون از نسیم برسید....
من هنگ کردم فکرکردم زده خط اس سکسی نوشتم:
قربون کون رسیدش بشم!
بعد دیدم انگلیش نوشته:
ببخشید کیبورد پارسی ندارم منظورم ادامه شعرت بود: (( گون از نسیم پرسید!))
مقدمه : ما ایرانیا بعضی وقتا وقتی کلمه ای جا میندازیم میگیم اون کلمه رو خوردی .
استاد فیزیک میخواست بحث کیرشهف رو درس بده بعد حضور و غیاب امده پا تخته و میگه امروز می خوام قانون شهف رو بگم ، دختره پا شده میگه استاد کی.... شو خوردی استاده رو میکنه به دختره و میگه من این یک بارو خوردم تو که تا عمر داری باید بخوری
عجب استادی؟!
لای پام عرق سوز شده بود شرت نپوشیده بودم عصرش بازی فوتسال جام رمضان داشتیم رفتیم سالن !
سالن کیپ کیپ جمعیت یه گوشه سالن رفتیم واسه تعویض لباس منم حواسم نبود شرت پام نیست یه آن شلوارمو کشیدم پایین دیدم جمعیت شروع کردن سوت زدن
فکر کردم گلی چیزی زدن
برگشتم تو زمینو ببینم دیدم بازیکنا وسط سالن پهن شدن یه آن به نیم تنه پایین نگاه کردم دیدم .....
بعد اون تو همه مسابقات تشویقم میکنن
یه چند روزی میشد که با سرد شدن هوا و زمین خردن این و اون همش این جک میومد تو ذهنم( ترکه جلو مدرسه دخترونه میخوره زمین و برا اینکه ضایع نشه میگه: حرکتو داشتین؟؟!!) تا اینکه 2 روز پیش وقتی تاکسی جلو دانشگاه نگه داشت و من با یک تریپ خفن در حد تام کروز ازش پیاده شدم اولین قدمی که برداشتم سر خردمو با کمر اومدم زمین!!! سرمو بالا گرفتم دیدم 3 تا دختر بالا سرمن... یکیشون گفت اقا حالتون خوبه؟ منم چون هنوز گیج بودم و درد شدیدی در کمر و باسن احساس میکردم ناخوداگاه گفتم: حرکتو داشتین؟؟؟!! اینا اصن نفهمیدن من چی گفتم ولی خودم زدم زیر خنده... بیچاره ها فک کردن من ضربه مغزی شدم...!!!
زن به شوهر: میخوام یه حقیقتی رو بهت بگم، من یه ماه هست که حاملم!
مرد: خودت از پنجره میپری بیرون یا من بندازمت؟
زن: چرا اونوقت؟
مرد: واسه اینکه منم میخوام یه حقیقتی رو بگم!
زن: چه حقیقتی؟
مرد: من ۴ سال پیش رفتم دکتر کلاً سیستمم رو تعطیل کردم!!
- در اینجا زن میرود و خود را بسیار مسالمت آمیز از پنجره به بیرون پرت میکند!!
و پس از پرت شدن زن ; مرد لبخندی زد و گفت عجب دروغه موثری ! ¡
این سامان گلریز اومده شبکه سه میگه میخوام یه ساندویچی آموزش بدم که دانشجوهایی که تو خوابگاه هستن و فر ندارن روی همون گاز کوچیک بتونن تهییه کنن
حالا مواد اولیه اش چی بود
گوشت بوقلمون دودی
پنیر پیتزا
نون تست
مرتیکه دانشجو ندیده :|::|:|
کارآموزی زنان تو بخش زایشگاه بودیم، مادر و بردیم رو پوزیشن(تخت مامایی) استاد گفت فرجی تو بچه رو بگیر، آقا از شانس گند ما سر بچه گیر کرد، اگه بچه نمیومد کارآموزی و افتاده بودم، آقا ما شروع کردیم مادر و تشویق به زور زدن کردن و اونم درست زور نمی زد،اینقدر استرس گرفته بودم و مشغول بودم که یه دفعه با ضربه استاد به پشتم و خنده بقیه دانشجوها به خودم اومدم، استاد گفت: فرجی چته؟ مواظب باش خودت نزایی....
دیدم من حواسم نبوده اینقدر غرق کار بودم که خودم هم داشتم با مادر زور می زدم، هنوز وقتی یادم میاد خجالت می کشم
پسره قیافش 99٪ از جوش و آکنه و 1٪ درصد از پشم تشکیل شده... با یه داف دوست شده... اومده تو مسنجر بهم میگه: داداش به نظرت دختره برا من کم نیس؟ نیم رخ خوبی نداره به نظرم...
اعتماد به نفسش تو حلقم جا نمیشه !!!


راننده :
دیگه دارم کم کم ریپ میزنم مثل ماشینهای تصادفی شدم
اگه همینطوری پیش بره باید برم زیر دست اراقچی
قلبمم به روغن سوزی افتاده پدرعشق بسوزه
معلم ریاضی :
نمیدنم چرا جواب تمام مسائلم بی نهایت میشه
یا بی جواب میمونه هرچی تفریق میکنم جمع میشه
هرچی جمع میکنم کم میشه از ضرب که مپرس آه
مهندس کامپیوتر :
ای آنکه مرا دی سی کرده ای و در وجودم ویروس بلاستر ۲۰۰۳ فرستاده ای
کی دوباره من را ری پیر خواهی کرد ؟ به فریاد گرافیکم برس
دکتر :
چند سالی است که به زخم مریضانم مرحم میگذارم و از چنگال مرگ رهایشان میکنم !
کو طبیبی که به زخمم مرحم گذارد و دلم را آزاد گرداند
ساغی :
مِی میدهم و غم کسان میگیرم
از لطف تو می کجا غمین میبینم
حالا که شدم عاشق ودل در بند است
می را ز شفا بیچاره ترین میبینم
عینک فروش :
اگر روزی بگویم عاشقم بر من نخندید
که شغلم عاشقی دارد فراوان
بسازم بهر هر چشمی من عینک
گرفتارم کند چشمی چه آسان


دانشمندان شهر حیف نون اینا کشق کردند
“انسان هایی که بیشتر عمر می کنند دیرتر می میرند” !
.
.
.
خر کردن چیست ؟
ایجاد اعتماد به نفس کاذب در فرد ، برای انجام کاری احمقانه !
.
.
.
ضرب المثل جدید
“نه خوردیم نون گندم ، نه دیدیم دست مردم” !
.
.
.
دیروز به مردِ عشق گفتی : مرده !
حالا چه شده که او دلت را برده ؟
از کله من هوش و ذکاوت رفته ؟
یا اینکه به کله تو چیزی خورده ؟!
بقیه در ادامه مطلب ...

صفحه قبل 1 ... 59 60 61 62 63 ... 187 صفحه بعد
- عكس
- طبیعت
- عاشقانه
- خنده دار
- هنرپیشه ایرانی
- هنرپیشه خارجی
- مذهبی
- گوناگون
- ماشین
- ورزشی
- هنری
- اخبار سينما
- جك و اسمس
- سرگرمي
- مطالب عمومي
- علمی
- فرهنگی
- تاریخی
- اجتماعی
- همه جوره
- بازي هاي باحال
- عشقولااانه
- پوسترهاي بازيكنان استقلال
- ورزشي
- فناوری و تکنولوژی
- مذهبی
- داستان کوتاه و حکایت
- شعر
- دانلود
- ویدئو
- صوتی
- فایل
- کامپیوتر و اینترنت
افتخارات باشگاه یوونتوس
دانلود ادعیه ماه مبارک رمضان
زندگی نامه آیت الله خامنه ای
سید مهدی رحمتی
:::... خليج هميشه فارس ...:::
والپيپرهاي بازيكنان استقلال
بـازي هـــاي وبـــــلاگ(همه جوره !)
افتخارات باشگاه رئال مادريد
حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
بوق دوچرخه
یکانسر
آی کیو مگ
ریحون مگ
لیست لینک ها