همه جوره ....
 
لینکستان
 
درباره ما


مهران
با سلام خدمت همه ي بازديدگننده هاي خشگل و خوشمزه! من اين وبلاگ رو در تاريخ 1390/11/08 ايجا د كردم و هدفم جمع آوري جديدترين مطالب انتشار شده در اينترنت هستش.از جمله عكس ، خبر ، داستان ، موزيك ، جك و اسمس و ..... در واقع اين وبلاگ يه وبلاگ تفريحيه و اميدوارم از بودن در اين وبلاگ لذت كافي رو ببريد. هميشه شاداب باشيد و خشگل و از همه مهمتر خوشمزه. با تشكر،مدير وبلاگ ، مهران.
ایمیل : ReMe_love@ymail.com



 

  دیدار تعیین‌کننده‌ی تیم‌های والیبال ایران و ژاپن برای انتخاب نماینده‌ی آسیا در لیگ جهانی والیبال در حالی در تهران برگزار شد که از ورود بیش از ۱۰۰۰ تماشاگر زن برای تماشای این مسابقه جلوگیری شد. آن هم دو روز پس از حضور پرشور زنان و دختران در مسابقه‌ی اول بین دو تیم در همان سالن.

حال وبسایت خبری مشرق‌نیوز، وابسته به نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی، با انتشار تصاویری از دختران ایرانی در دیدار اول دو تیم، نوشته که در جریان این دیدار «صحنه‌هایی رخ داد که باعث شد در بازی دوم به یک‌باره تصمیم گرفته شود ورود بانوان را ممنوع اعلام کنند».







 

 







 
زنگ در را به صدا در آوردند. نادژدا پترونا ، مالک آپارتمانی که محل وقوع داستان ماست ، شتابان از روی کاناپه بلند شد و دوان دوان به طرف در رفت. با خود میگفت: « لابد شوهرم است … » اما وقتی در را باز کرد ، با مردی ناآشنا روبرو شد. مردی بلند قامت و خوش قیافه ، با پالتو پوست نفیس و عینک دسته طلایی در برابرش ایستاده بود ؛ گره بر ابرو و چین بر پیشانی داشت ؛ چشمهای خواب آلودش با نوعی بیحالی و بی اعتنایی ، به دنیای خاکی ما مینگریستند. نادژدا پرسید:



ــ فرمایش دارید ؟



ــ من پزشک هستم خانم محترم. از طرف خانواده ای به اسم … به اسم چلوبیتیف به اینجا دعوت شده ام … شما خانم چلوبیتیف نیستید؟



ــ چرا … خودم هستم … اما شما را به خدا آقای دکتر … معذرت میخواهم. شوهرم گذشته از آنکه تب داشت ، دندانش هم آپسه کرده بود. خود او خدمتتان نامه نوشته و خواهش کرده بود تشریف بیاورید اینجا ولی شما ، از بس دیر کردید که او نتوانست درد دندان را تحمل کند و رفت پیش دندانساز.




بقیه داستان در ادامه مطلب...

 

 







  در نحوه مرگ یزید چند روایت متفاوت وجود دارد. 

روایت اول – سیدبن طاووس در لهوف می گوید: 
یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت. به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور شد، ناگاه آهویی ظاهر شد یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام می*کنم کسی با من نیاید. آهو او را از این وادی به وادی دیگر می*برد. نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری نیافتند. 
یزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب می*کشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد. 
یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر من را احترام می*کنی! آن اعرابی گفت ای برادر تو کیستی؟ گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی(علیهماالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا. 
اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت که بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت می*گرفت و یزید را بر زمین می*کشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود. 

روایت دوم – شیخ صدوق میفرماید: یزید شب با حال مستی خوابید و صبح مرده او را یافتند در حالی که بدن او تغییر کرده،مثل آنکه قیر مالیده باشند.بدن نحسش را در باب الصغیر دمشق دفن کردند. 

روایت سوم – هبی از محمد بن احمد بن مسمع نقل میکند که گفت: یزید مست کرد و بلند شد که بر قصد. اما با سر بر زمین خورد که سرش شکافت و مغزش آشکار شد. 
بلاذری در انساب الاشراف مینویسد: پیری از شامیان به من گفت: علت مرگ یزید این بود که او در حالت مستی بوزینه اش را بر الاغ سوار کرد. سپس به دنبال او آن گونه دوید که گردنش شکست، یا چیزی در درونش [ احتمالا زهره اش] پاره گردید. 

روایت چهارم – در “الکامل فی التاریخ” آمده است : یزید بن معاویه در پانزدهم ربیع الاول سال ۶۴ قمری در اطراف دمشق به علت برخورد پاره*سنگی که از منجنیقی پرتاب شده*بود و به یک طرف صورت وی برخورد کرده بود به بیماری*ای مبتلا شد و این بیماری مرگ وی را به همراه داشت. پس از آن، وی در قبرستان باب الصغیر که در حوالی همان شهر است دفن گردید.

 

( تصویر قبر وی ):

 







  به اطلاع کلیه کاربران اینترنت می رساند در صورتی که از فرد ناشناسی با متن انگلیسی با عنوان {{من از تو عکسی دارم، عکس ضمیمه را چک کن خودت هستی یا نه به همراه فایل ضمیمه imag9807.zip}}

دریافت نمودند به هیچ عنوان فایل ضمیمه آنرا باز ننمایند. این فایل حاوی بد افزاری از نوع wiper بودهکه نسبت به انهدام کامل اطلاعات روی کامپیوتر شما اقدام می نماید و این اطلاعات دیگر قابل بازگشت نیستند.

خواهشمند است جهت جلوگیری از این امر اطلاع رسانی لازم به همکاران، دوستان و آشنایان خود بنمایید.

 

 







  گوشه جفت چشاتونو بکشید چیزی که میبینیدو بنویسید 


 

 







 

 

 

 

 

  یکی از پادشاهان عمرش به سر آمد و دار فانی را بدرود گفت و به سوی عالم باقی شتافت چون وارث و جانشینی نداشت وصیت کرد.بامداد نخستین روز پس از مرگش اولین کسی که از دروازه ی شهر در آید تاج شاهی را بر سر وی نهند و کلیه ی اختیارات مملکت را به او واگذار کنند.
اتفاقا فردای آن روز؛اولین فردی که وارد شهر شد گدائی بود که در همه ی عمر مقداری پول اندوخته و لباسی کهنه و پاره که وصله بر وصله بود به تن داشت.
ارکان دولت و بزرگان وصیت شاه را به جای آوردند و کلیه خزائن و گنجینه ها به او تقدیم داشتند و او را ار خاک مذلت بر داشتند و به تخت عزت قدرت نشاندند.پس از مدتی که درویش به مملکتداری مشغول بود.به تدریج بعضی از امرای دولت سر از اطاعت و فرمانبرداری وی پیچیدند و پادشاهان ممالک همسایه نیز از هر طرف به کشور او تاختند.درویش به مقاومت برخاست و چون دشمنان تعدادشان زیادتر و قوی تر بود به ناچار شکست خورد و بعضی از نواحی و برخی از شهرها از دست وی بدر رفت.درویش از این جهت خسته خاطر و آرزده دل گشت.
در این هنگام یکی از دوستان سابقش که در حال درویشی رفیق سیر و سفر او بود به آن شهر وارد شد و یار جانی و برادر ایمانی خود را در چنان مقام و مرتبه دید به نزدش شتافت و پس از ادای احترام و تبریک و درود و سلام گفت ای رفیق شفیق شکر خدای را که گلت از خار برآمد و خار از پایت بدر آمد.بخت بلندت یاوری کرد و اقبال و سعادت رهبری؛تا بدین پایه رسیدی!
درویش پادشاه شده گفت:ای یار عزیز در عوض تبریک؛تسلیت گوی آن دم که تو دیدی غم نانی داشتم و امروز تشویش جهانی!
رنج خاطر و غم و غصه ام امروز در این مقام و مرتبه صدها برابر آن زمان و دورانی است که به اتفاق به گدائی مشغول بودیم و روزگار می گذراندیم!


 







  در قرون وسطی که هیچ تلفن همراهی وجود نداشت،‌ اما اگر هم قرار بود وجود داشته باشد حتماً شبیه به تلفن‌های همراهی می‌شد که «ایوان ماوریوچ» ساخته است! 

«ایوان ماورویچ» هنرمند کروات تلفن‌های همراه معمولی را با تغییر بدنه تبدیل به تلفن‌های همراه قرون وسطایی و یا شاید فضایی! کرده است که البته همچنان قابلیت استفاده دارند، ‌تصور کنید با یکی از این تلفن‌ها در خیابان قدم زنان و مشغول صحبت باشید، نگاه مردم به شما چگونه خواهد بود!!!؟ 


 
 
 

 

 







 تا  بحال شده به عکسی خیره بشید وی لحظه فک کنید همونجایید چه احساسی بهتون دست میده؟

امتحان کنید































 
 
 
 






 

                   
                    

در عصر ماشین امروز و با به وجود آمدن كلان شهرهای حاضر، یكی از مسائلی كه مطرح می شود لزوم وجود فضاهای سبز در محیط زندگی و كاری ماست. چراكه فضاهای سبز در حكم اعضای تنفس برای شهرهایی می باشند كه انباشته از محیط های متراكم ساخت وساز شده و ماشین های آلودگی ساز هستند. اما باید دید كه ما چگونه به این فضاها می نگریم آیا صرفا به آنها به دید پارك های حال حاضر كه در گوشه كنار شهرها با چند عدد درخت و سبزی وجود دارد و در كناری افتاده اند و صرفا از آنها استفاده تفریحی می شود، می نگریم یا نه آنها را به عنوان عنصری فعال و شهری قبول داریم.

                   

بقیه در ادامه مطلب....

 

 







  بزرگ ترین استادیوم جهان


خوش تیپ ترین هواپیمای جهان


ترسناک ترین چشم غره جهان


دوزیست ترین حیوان جهان


داغون ترین چهره جهان


ساده ترین مرد جهان


کوچک ترین کله جهان


سنگین ترین جراحی جهان


سرخوش ترین هویج های جهان


سبک ترین فیل جهان

 






صفحه قبل 1 ... 17 18 19 20 21 ... 187 صفحه بعد

CopyRight © 2011 - 2012 hamehjore Group , All Rights Reserved
تمامی حقوق متن ها، تصاویر مربوط به این سایت می باشد و استفاده از آن ها با لینک دادن به سایت مجاز می باشد.