همه جوره ....
 
لینکستان
 
درباره ما


مهران
با سلام خدمت همه ي بازديدگننده هاي خشگل و خوشمزه! من اين وبلاگ رو در تاريخ 1390/11/08 ايجا د كردم و هدفم جمع آوري جديدترين مطالب انتشار شده در اينترنت هستش.از جمله عكس ، خبر ، داستان ، موزيك ، جك و اسمس و ..... در واقع اين وبلاگ يه وبلاگ تفريحيه و اميدوارم از بودن در اين وبلاگ لذت كافي رو ببريد. هميشه شاداب باشيد و خشگل و از همه مهمتر خوشمزه. با تشكر،مدير وبلاگ ، مهران.
ایمیل : ReMe_love@ymail.com



 

 هر دو این افراد یک نفرند و فاصله زمانی عکس‌ها هم فقط سه سال است. زن مورد بحث انگوین تی پونگ ویتنامی است که از سال ۲۰۰۸ مبتلا به نوعی سندروم خاص پوستی شده و بخاطر فقر موفق به درمان نشده است. اما حالا پزشکان کامبوجی به او قول داده اند در ماه‌های آتی درمان او را به شکل رایگان ادامه دهند. این زن ناچار بوده در تمام مدت از ماسک‌های مخصوص استفاده کند اما حالا امیدوار شده دانش پزشکی بتواند این مشکل راحل کند. 


 


ونگ معتقد است حساسیت به غذاهای دریایی در سال ۲۰۰۸ موجب این تغییر چهره شد و او ناچار بود در تمام مدت حتی در موقع خواب راهی برای رفع خارش بدنش پیداکند. او بجای اینکه به بیمارستان برود از درمان گیاهی استفاده کرد چون او و همسرش توانایی پرداخت هزینه‌های بیمارستان را نداشتند. 

پس از یک ماه با اینکه خارش بدن او کم شد اما پوست بدنش دچار تغییراتی شد وصورتش همچون افراد پیر پراز چین وچروک شد. پزشکان کامبوجی هنوز در مورد دلیل اصلی این یبماری به نتیجه دقیقی نرسیده‌اند. 

 

 

 







 




 

 

 

 







  




روابط عمومی دیوان عالی کشور در ایران اعلام کرد: “با رفع نقص پرونده سعید ملک پور توسط دادگاه انقلاب و ارسال مجدد آن به دیوان عالی ،حکم اعدام آقای ملک‌پور به تائید دیوان عالی کشور رسید.” 

سعید ملک پور از متهمان پرونده موسوم به “مضلین ۲” مربوط به جرائم رایانه‌ای است که در سال ۱۳۸۷ بازداشت و تاکنون در زندان به سر می‌برد. 
اتهام این فعال سایبری، طراحی سایت مستهجن عنوان شده اما او این اتهام را رد می کند و می گوید، سایت هایی که طراحی شده بدون اطلاع از اینکه قرار است مورد چه استفاده ای قرار بگیرد، به مشتریان فروخته شده است. 
همچنین بر اساس گزارش های منتشر شده، سعید ملک پور در دوران بازداشت خود به شدت شکنجه شده و بازجویان تلاش کرده اند از او علیه خودش اعتراف بگیرند و پرونده سازی کنند. 
قاضی مقیسه نخستین بار در پائیز سال گذشته سعید ملک پور را به اتهام تبلیغ علیه نظام از طریق طراحی سایت های مستهجن، توهین به مقدسات، توهین به رهبری، توهین به رئیس جمهوری، ارتباط با گروه‌های معاند نظام، و فساد فی الارض، به اعدام محکوم کرد و این حکم به تایید دادگاه تجدید نظر رسید. اما در خرداد ماه سال جاری حکم اعدام این زندانی در دیوان عالی کشور نقض شده بود. 
استقبال سپاه 
در همین حال، مرکز موسوم به “بررسی جرائم سازمان‌یافته” سپاه با استقبال از صدور حکم اعدام برای سعید ملک‌پور، اعلام کرد که به زودی اطلاعات دیگری از شناسایی و دستگیری چند شبکه گسترده فساد منتشر خواهد کرد. 
در این بیانیه به اعترافات تلویزیونی سعید ملک پور استناد شده و گفته شده که این اعترافات “عمق فاجعه” را نمایان ساخت. 
آقای ملک پور بعدها با تکذیب آن اعترافات، از شکنجه های بازجویان سپاه در دوران بازداشت خود پرده برداشته بود. 
اما بیانیه سپاه می گوید: بی‌شک عدم برخورد قاطع با این عوامل ضددین و معارض با اخلاق انسانی، زمینه ساز وقوع جرائم سنگین تر شده و مجرمین و افراد در خطر نفوذ این شبکه ها را گستاخ تر می سازد. 
در این بیانیه حکم اعدام این زندانی محصول پیگیری های سپاه عنوان شده و آمده است: با پیگیری های مجدانه مرکز بررسی جرائم سازمان یافته سپاه اینک و پس از ماه ها اقدامات حقوقی فشرده و طاقت فرسا، حکم اعدام مدیر بزرگ ترین شبکه ضد دین و مستهجن فارسی زبان در دیوان عالی کشور تایید شد. 
در پایان این بیانیه از قوه قضاییه برای تایید حکم اعدام ملک پور تقدیر و تشکر شده است.

 

 

 

 







 خانومی برای درمان مشکل بچه دار نشدن خود به پزشک مراجعه کرد. پس از معاینات و آزمایش های مربوطه، پزشک نظر داد که متاسفانه مشکل از مرد میباشد و تنها راه حل 
ممکن، بهره برداری از خدمات «پدر جایگزین» است. 

زن: منظورتان از پدر جایگزین چیست؟ 

پزشک: مردی که با دقت انتخاب می شود تا نقش شوهر را اجرا و به بارداری خانم کمک کند.. 

زن تردید نشان داد لکن شوهرش بچه می خواست و او را راضی کرد تا راه حل را بعنوان تجویز پزشک بپذیرد. 

چند روز بعد جوانی را یافتند تا زمانیکه شوهر در خانه نباشد برای انجام وظیفه مراجعه کند. 

روز موعود فرا رسید، لکن همسایه طبقه بالا نیز همان روز عکاسی را برای گرفتن عکس از نوزاد خود دعوت کرده بود تا در منزل از کودکشان چند عکس بگیرد. 

از بد حادثه عکاس آدرس را اشتباهی رفته و به خانه زوج جوان رسید و در زد. زن در را باز کرد. 

- سلام، برای موضوع بچه آمدم. 

- سلام، بفرمائید. 

- میخوام هرچه زودتر شروع کنم. 

- باشه! بریم اتاق خواب؟ 

- حرفی نیست، هرچند که سالن مناسب تر است؛ دو تا روی فرش، دوتا رو مبل و یکی هم تو حیاط. 

- چند تا؟ 

- حداقل پنج تا. البته اگر بیشتر خواستید حرفی نیست. 

عکاس در حالیکه آلبومی را از کیف خود بیرون می آورد، ادامه داد: 

- مایلم نمونه کارم را نشونتون بدم. روشی را بکار می برم که مشتریام خیلی دوست دارن.. مثلاً ببینید این بچه چقدر زیباست. اینکار رو تو یک پارک کردم.. وسط روز بود و مردم جمع شدن تماشا کنن. اون خانم خیلی پر توقع بود و مرتباً بهانه می گرفت. در نهایت مجبور شدم از دو تا از دوستام کمک بگیرم. علاوه بر اون یه بچه گربه هم اونجا بود و دم و دستگاه رو گاز می گرفت. 

زن بیچاره حیرت زده به سخنان گوش می کرد. 

- حالا این دوقلوها را نگاه کنین.. اینبار خودی نشان دادم. مامانه همکاری تاپی کرد وظرف پنچ دقیقه کارمون رو تموم کردیم. رسیدم و با دو تا تق تق همه چیز روبراه شد و این دوقلوهائی که می بینید.. 

حیرت زن به نوعی سرگیجه تبدیل شده بود و عکاس اینگونه ادامه می داد: 

- در مورد این بچه کار سخت تر بود. مامانش عصبی شده بود. بهش گفتم شما آروم باشید تا من کار خودمو بکنم. روشو برگردوند و همه چی بخوبی و خوشی پایان یافت. 

چیزی نمونده بود که زن بیچاره از حال برود. طرف آلبوم را جمع کرده و گفت: 

- شروع کنیم؟ 

- هر وقت شما بگین! 

- عالیه! میرم سه پایه رو بیارم... 

- سه پایه؟ برای چی؟ 

- آخه وسیله کار خیلی بزرگه. نمی تونم تو دست بگیرمش و بایستی بذارمش رو سه پایه و ... خانم.... خانووووووم.... کجا میری؟ چرا فرار میکنی؟ پس بچه چی شد؟ !!!!!!!!! 


اگه قدیمی بود معذرت







 








 

 

 

 







 سارا دخترك هشت ساله‌ای بود، شنید كه پدر و مادرش درباره برادر كوچكترش صحبت می‌كنند. فهمید كه برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او ندارند. پدر به تازگی كارش را از دست داده بود و نمی‌توانست هزینه جراحی پرخرج برادر را بپردازد. سارا شنید كه پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه می‌تواند پسرمان را نجات دهد 

سارا با ناراحتی به اتاق خوابش رفت و از زیر تخت قلك كوچكش را در آورد. قلك را شكست، سكه‌ها را روی تخت ریخت و آنها را شمرد، فقط پنج دلار! 


بعد آهسته از در عقبی خانه خارج شد و چند كوچه بالاتر به داروخانه رفت. جلوی پیشخوان انتظار كشید تا داروساز به او توجه كند ولی داروساز سرش شلوغ‌تر از آن بودكه متوجه بچه‌ای هشت ساله شود 
دخترك پاهایش را به هم می‌زد و سرفه می‌كرد ولی داروساز توجهی نمی‌كرد. بالاخره حوصله سارا سر رفت و سكه‌ها را محكم روی شیشه پیشخوان ریخت. 


داروساز جا خورد، رو به دخترك كرد و گفت: چه می‌خواهی؟ 
دخترك جواب داد:‌ برادرم خیلی مریض است، میخواهم معجزه بخرم. 
داروساز با تعجب پرسید: ببخشید؟! 

دخترك توضیح داد: برادر كوچك من، داخل سرش چیزی رفته و بابایم می‌گوید كه فقط معجزه می تواند او را نجات دهد. من میخواهم معجزه بخرم، قیمتش چند است؟! 
داروساز گفت: متأسفم دختر جان، ولی ما اینجا معجزه نمی‌فروشیم. 

چشمان دخترك پر از اشك شد و گفت: شما را به خدا، او خیلی مریض است، بابایم پول ندارد تا معجزه بخرد این هم تمام پول من است، من كجا می‌توانم معجزه بخرم؟ 


مردی كه گوشه ایستاده بود و لباس تمیز و مرتبی داشت، از دخترك پرسید چقدر پول داری؟ 

دخترك پولها را كف دستش ریخت و به مرد نشان داد. مرد لبخندی زد و گفت: آه چه جالب، فكر می‌كنم این پول برای خرید معجزه برادرت كافی باشد! 

بعد به آرامی دست او را گرفت و گفت:‌ من میخواهم برادر و والدینت را ببینم، فكر می‌كنم معجزه برادرت پیش من باشد. 

آن مرد دكتر آرمسترانگ فوق تخصص مغز و اعصاب در شیكاگو بود 
فردای آن روز عمل جراحی روی مغز پسرك با موفقیت انجام شد و او از مرگ نجات یافت 
پس از جراحی، پدر نزد دكتر رفت و گفت: از شما متشكرم، نجات پسرم یك معجزه واقعی بود. می‌خواهم بدانم بابت هزینه عمل جراحی چقدر باید پرداخت كنم؟ 

دكتر لبخندی زد و گفت:‌ فقط پنج دلار...

 

 

 







 روز یکشنبه نامزد وفادار این خانم برای اینکه بتواند باقی لحظات عمر این زن را درکنارش باشد مراسم ازدواج را در بیمارستانی که وی در آن بستری بود برپا کرد او جلوی تخت این زن زانو زد و از او خواست با وی ازدواج کند. 
پرستاران و پزشکان شاهد این ازدواج بودند ، این خانم 26 ساله در حالیکه برایش امکان پوشیدن لباس عروس وجود نداشت یک تی شرت سفید با کلمه عروس جلوی آن به تن کرد و ویلچری با تزیین بادکنک صورتی وی را تا محراب ازدواج برد و پسر کوچکش با دسته گلی در دست کنار مادر به راه افتاد 
نامزد این زن زمانی که دید حال وی رو به وخامت گذاشته است تصمیم گرفت عشقش را به وی با ازدواج کردن در این مدت کوتاه جاودانه کند 



 

 

 

 

 







  

 

 

 

 

 


خب چیه مگه؟  
چشش آبجیمونو گرفته (میخواد بهش محبت کنه  ) 
اما خره دیگه بلد نیس 

 

 







 فاطمه معتمدآریا بازیگر سینمای ایران که طی سالهای اخیر با اقدامات و نظرات پرحاشیه خود توانسته بود نظر سینماگران غرب را به خود جلب کند، جایزه «هانری لانگ لوا» فرانسه را دریافت کرد. 

به گزارش farspatogh.com ، مسئولان این جشنواره دلیل خود را برای اعطای این جایزه به این بازیگر، حفظ ارزش های فرهنگی حرفه بازیگری و تعهد و حفظ حرمت روح هنر سینما دانسته اند.

 

 

معتمدآریا پس از دریافت جایزه اش گفت: همه ما امشب دلیلی مشترک برای با هم بودن داریم. بی آنکه بیاندیشیم به چه زبانی حرف می زنیم و در کدام کشور زندگی می کنیم و از کجای جهان به اینجا آمده ایم. بی آنکه بگوئیم در سرزمین مان سیاست مداران چه چیز را بین خودشان بده بستان می کنند. 

 

 

وی که چندی قبل مشکل سینمای ایران را نداشتن برخی صحنه های و اتفاقات خاص (!) همچون بوسیدن زن و مرد توسط یکدیگر دانسته بود، بعد از بوسیده شدن توسط مجری مرد مراسم واکنشی جالب از خود نشان می دهد تا ظاهرا تاکید کند، مشکلات سینمای ایران در حال حل شدن است.

 

متنفرم از اين منگل بي شخصيت...

 

 

 







 










 

 

 






صفحه قبل 1 ... 171 172 173 174 175 ... 187 صفحه بعد

CopyRight © 2011 - 2012 hamehjore Group , All Rights Reserved
تمامی حقوق متن ها، تصاویر مربوط به این سایت می باشد و استفاده از آن ها با لینک دادن به سایت مجاز می باشد.