همه جوره ....
 
لینکستان
 
درباره ما


مهران
با سلام خدمت همه ي بازديدگننده هاي خشگل و خوشمزه! من اين وبلاگ رو در تاريخ 1390/11/08 ايجا د كردم و هدفم جمع آوري جديدترين مطالب انتشار شده در اينترنت هستش.از جمله عكس ، خبر ، داستان ، موزيك ، جك و اسمس و ..... در واقع اين وبلاگ يه وبلاگ تفريحيه و اميدوارم از بودن در اين وبلاگ لذت كافي رو ببريد. هميشه شاداب باشيد و خشگل و از همه مهمتر خوشمزه. با تشكر،مدير وبلاگ ، مهران.
ایمیل : ReMe_love@ymail.com



 

 یک روایت قابل تامل: 

از تو کیفم دوهزارتومانی درآوردم و به راننده دادم. هشت هزار تومان پول داشتم، چهار تا دوهزارتومانی. راننده گفت خرد بده خانوم. گفتم خرد ندارم، هفت‌تیر پیاده می‌شم. گفت نگه می‌دارم برو خرد کن بیار. گفتم من نمی‌کنم این کارو آقا. گفت یعنی چی. گفتم وظیفه‌ی من نیست. گفت خانوم وظیفه‌ی شماست وقتی می‌خوای بیای سوار تاکسی شی اول نگاه کنی ببینی پول خرد داری یا نه. برنمی‌گشت نگاهم کند. گفتم مجلس تصویب کرده؟‌ اگه قرار باشه از صبح سوار هر ماشینی می‌شم خرد بدم باید به جای کیف با خودم گونی وردارم. بدون اینکه سرش را برگرداند دوهزار تومانی را پس داد و گفت به سلامت. نه خردتو خواستیم نه درشتتو. می‌خواست شرمنده‌ام کند؟ یا خودش را در نقش بازیکن ایرانی می‌دید که با بازیکن اسرائیلی وارد رقابت نمی‌شود و مسابقه را واگذار می‌کند؟‌ 

دوهزار تومانی را گرفتم و گذاشتم تو جیبم و پیاده شدم. در را بستم و یک‌طرف شالم ماند لای در و هر چه کشیدم نیامد. به تقلا افتادم در را باز کنم شال را نجات بدهم که ماشین حرکت کرد و بقیه‌ی شالم از سرم کشیده شد و باهاش رفت. شال قرمزی که از توی مترو خریده بودم دو هزار و پانصد تومان داشت همین‌طور دور می‌شد و بال‌بال می‌زد. فکر کنم راننده به این می اندیشید که : قبل از اینکه عرق فرد خشک شود انتقامت را بگیر ! 

دستم را عین اسرای بعثی گذاشتم روی سرم. زیر پل عابر پیاده‌ی هفت‌تیر بودم و مانده بودم چه کنم. چند نفر دوره‌ام کردند. یکی‌شان کتش را درآورد و گفت خانوم اینو بنداز رو سرت تا نگرفتن ببرنت. گفتم نمی‌شه که آقا. یکی گفت بیا این دستمالو بنداز سرت تا از اونور خیابون برات روسری بخرم. مثل آتشی بودم که می‌خواستند با بیل خاموشم کنند. گفتم نمی‌خوام آقا اگه می‌شه یه دربست بگیرید برم. هفت‌هشت نفری دورم جمع شده بودند و یکی‌دوتاشان داشتند با موبایل ازم فیلم می‌گرفتند. انگار آدم به این لختی تو عمرشان ندیده بودند. 

گفتم یعنی چی؟‌ از چی فیلم می‌گیری آقا؟ صدایی از پشت سرم گفت همیشه یه زاپاس همرات باشه آبجی. زنی گفت بیا این پلاستیکو بذار رو سرت من برم برات یه شالی روسری‌ای چیزی بگیرم. کیسه پلاستیک دسته‌دار را کشیدم روی سرم و تعداد موبایل‌هایی که به طرفم گرفته شده بود بیشتر شد. دستم را گرفتم جلوی صورتم. مثل کسی که تو لباسش خرابکاری کرده، مثل کسی که یک‌دفعه زیپ شلوارش در رفته یا، قبل از رسیدن به قرار مهمش افتاده توی جوب، . و و و…….. 

تعداد موبایل‌هایی که به طرفم گرفته شده بود بیشترو بیشتر شده بود! 

 

 







 روزی که چاک اورییر (Chuck O’Rear) در حال رانندگی برای ملاقات دوستش بود نمی‌دانست عکسی که در این مسیر از یک تاکستان میگیرد مشهورترین و به نوعی پربیننده ترین عکس دنیا خواهد شد. شاید بسیاری از افراد از کنار چنین منظره ای بگذرند و هیچ واکنشی نشان ندهند اما چاک اورییر این صحنه را دید و در یاد تاریخ ثبت کرد. 


 



شاید بسیاری از شما این تصویر معروف که پس زمینه ویندوز مایکروسافت است را دیده باشید. بسیاری تصور میکنند این عکس یک تصویر دیجیتال ساختگی است اما واقعیت این است که چنین مکانی وجود دارد. 


 


این عکس توسط چاک اورییر گرفته شده این عکاس سابق نشنال جئوگرافیک میگوید زمانی که از کنار این منظره میگذشتم ناگهان مسحور زیبایی ترکیب رتگ آسمان آبی و این تاکستان زیبا شدم، بی اختیار باآنکه خیلی عجله داشتم کنار جاده توقف کردم و با دوربینم که همواره همراه من است از این صحنه عکس گرفتم. 


 



این عکس در روستای سونومای(Sonoma) شهر ناپا (napa )در شمال کالیفرنیا در سال ۲۰۰۳ گرفته شده است. 


 

 

 

 







 فهرست ۱۰ غذای پرطرفدار جهان 
غذاها تنوع بسیار زیادی دارند. هر سرزمینی غذاهای مخصوص به خود را دارد که یکی از جاذبه‌های هر کشوری همین غذاهای متعلق به آن سرزمین است که گردشگران بسیاری ترجیح می‌دهند در زمان رفتن به دیگر کشورها، غذاهای همان‌جا را تجربه کنند. اما برخی غذاها شهرت جهانی‌تری پیدا کرده‌اند؛ شاید چون مواد اولیه‌شان در همه‌جای دنیا قابل‌دسترس است یا شاید این که طعمی دارند که مردمان از ملل مختلف آن را می‌پسندند. 
فهرست کامل غذاهای پرطرفدار به شرح زیر است: 
۱. پاستا 
۲. گوشت 
۳. برنج 
۴. پیتزا 
۵. مرغ (جوجه) 
۶. ماهی و غذای دریایی 
۷. سبزیجات 
۸. غذای چینی 
۹. غذای ایتالیایی 
۱۰. غذای مکزیکی 
نتایج این نظرسنجی به تفکیک کشورهایی که نظرسنجی در آن‌ها انجام شده نیز انتشار یافته است که با هم مرور می‌کنیم. البته غذاهای موردعلاقه برخی کشورها جزئی‌تر از رده‌بندی بالاست که در زمان جمع‌بندی، غذاها را در دسته‌های بالا قرار داده‌اند تا جمع‌بندی کامل‌تری انجام شود. 

استرالیا: شکلات، پاستا، استیک 
برزیل: لازانیا، برنج، پاستا 
آلمان: نودل، پیتزا، پاستا 
غنا: فوفو (با سبزیجات درست می‌شود)، برنج، بانکو (با ذرت درست می‌شود) 
گواتمالا: مرغ، پیتزا، غذای چینی 
هند: غذای هندی، برنج، بریانی (غذای ایرانی) 
کنیا: اوگالی (با ذرت درست می‌شود)، غذای مخلوط، اوگالی و سبزیجات 
مکزیک: غذای مکزیکی، غذای چینی، یک نوع سینی مزه شامل ۲۰ نوع سبزیجات مختلف تند 
هلند: پاستا، غذای چینی، پیتزا 
پاکستان: سبزیجات، گوشت، بریانی 
فیلیپین: مرغ، فیلیپینو (با ماهی و برنج درست می‌شود)، سبزیجات 
روسیه: گوشت، سیب‌زمینی، سالاد 
آفریقای جنوبی: پاستا، پیتزا، استیک 
اسپانیا: پائلا (با برنج، گوشت و غذای دریایی درست می‌شود)، پاستا، برنج 
تانزانیا: موز و گوشت، برنج و گوشت، برنج و لوبیا 
انگلستان: استیک، پاستا، مرغ 
امریکا: پیتزا، استیک، مرغ 

در این نظرسنجی ۷۸ درصد شرکت‌کنندگان از انگلستان گفتند که قیمت غذا برایشان مهم است. در سوال دیگری ۵۳ درصد شرکت‌کنندگان انگلیس گفته‌اند که نگران این موضوع هستند که آیا غذایی که می‌خورند سالم است یا نه. یک نتیجه جالب دیگر این نظرسنجی این است که ۸ درصد امریکایی‌ها فکر می‌کنند غذای کافی برایشان وجود ندارد!

 

 

 







 






 

 







 شرکت سامسونگ، در اقدامی عجیب اقدام به پخش تیزری تبلیغاتی در شبکه های تلوزیونی اسرائیل کرد که به جهت جلب توجه و کسب مشتریان هر چه بیشتر در میان صهیونیسم ها، انواع و اقسام توهین به مردم و بخصوص فرهنگ ایران می شود. 

داستان این کلیپ به 4 بازیگر صهیونیسم، مربوط می‌شود که برای دیدار با طرفداران خود در ایران، به اصفهان سفر می‌کنند! 


 



این چهار بازیگر برای اینکه شناخته نشوند لباس زنان ایران را بر تن می‌کنند. شرکت سازنده این کلیپ، با نوع پوششی که برای این 4 کاراکتر در نظر گرفته، زنان ایران را مورد تمسخر قرار داده است، به گونه‌ای که این 4 مرد با پوشیدن مانتو و در عین حال داشتن سبیل و با راه رفتن نامناسب خود، چهره ناشایست و عقب‌افتاده‌ای از زنان کشورمان نشان می‌دهند. 


 



در این کلیپ، اصفهان، شهر بزرگ و تاریخی ایران، به مثابه بیابانی به تصویر کشیده شده که مملو از گرد و غبار است و وسایل نقلیه آن گاری و چهارپایان اهلی، و مردم آن به دور از هرگونه تمدن و به صورت عصر حجری زندگی می‌کنند و زنان در هر گوشه‌ای روی زمین بر روی خاک نشسته‌ و مشغول گدایی هستند. 


 




این 4 نفر در جستجوی غذا به کافه‌ای می‌رسند که در این کافه یک جاسوس اسرائیلی را که نیروگاه هسته‌ای ایران در اصفهان را زیر نظر دارد، به طور اتفاقی می‌بینند. این مامور مخفی، به بازیگران توضیح می‌دهد که تبلتی دارد که با آن تمام فعالیت‌های نیروگاه هسته‌ای را رصد می‌کند. یکی از بازیگران ، تبلت مامور موساد را برمی‌دارد و همینطور که درباره قابلیت‌های آن از مامور سوال می‌کند، دوست دیگرش از روی کنجکاوی، دکمه‌ای را روی تبلت لمس می‌کند که به محض لمس دکمه، نیروگاه هسته‌ای ایران که پشت سر آن‌هاست، منفجر می‌شود! 


 


همه بهت‌زده می‌شوند اما بازیگری که باعث این انفجار شده، می‌گوید: چی شده؟ مگر چه اتفاقی افتاده؟! این هم فقط یک انفجار مرموز دیگر در ایران بوده! غصه نخورید! 


 



انتشار این کلیپ توسط شرکتی که در بازار ایران حضوری فعال دارند، محصولات خود را تبلیغ می کنند و از این راه درآمد بسیار دارد، جای شگفتی و البته تاسف بسیار دارد. 

سامسونگ به جهت حضور نمایندگان رسمی خود در ایران به خوبی می داند که ایران و تصویر واقعی شهری مانند اصفهان چگونه است و اقدام این شرکت در ساخت اینچنین ویدئویی، نه از روی نا آگاهی، بلکه از روی تعمد و تنها جهت بازاریابی بهتر برای یکی از محصولات خود در میان مردم اسرائیل است. 
بهتر است این نکته به این شرکت کره ای یادآوردی شود که تمدن جهان در دو هزار سال پیش، از شرق تا غرب، مترداف با نام نام ایران بود. این در حالیست که نام کشور کره، تا همین صد سال پیش (و شاید کمتر)، به مستعمره ای از کشور چین اطلاق می شد! 

 

 







 مردی مقابل گل فروشی ایستاد. او می‌خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود. 
وقتی از گل فروشی خارج شد٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می‌کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می‌کنی؟ 
دختر گفت: می‌خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است. مرد لبخندی زد و گفت: با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می‌خرم تا آن را به مادرت بدهی. 
وقتی از گل فروشی خارج می‌شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت: می‌خواهی تو را برسانم؟ دختر گفت: نه، تا قبر مادرم راهی نیست! 
مرد دیگرنمی‌توانست چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد! 

شکسپیر می‌گوید: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می‌آوری، شاخه ای از آن را همین امروز به من هدیه کن! 

 


 

 







 











 

 

 







 غضنفر تو اتوبوس کیسه استفراغش رو سوراخ سوراخ میکنه از شیشه میگیره بیرون, مسافرا اعتراض میکنن که بابا چرا نمیندازیش, میگه برنجاش میخوام برای مرغامون !!! 


************************




غضنفر با نارنجك بازي ميكرده بهش ميگن : نكن ميتركه ميگه : خوب بتركه دوتا ديگه دارم !!! 



************************


به غضنفر می گن ادای بچه کوچولوها رو در بیار، می شاشه تو شلوارش! 


************************



غضنفر با زنش دعواش میشه. چراغو خاموش میکنه. زنش میگه چی شده؟ میگه جواب ابلهان خاموشیست 


************************



به غضنفر میگن این خیابون کجا میره؟ میگه من 40 ساله تو این خیابون زندگی میکنم تا حالا ندیدم جایی بره!!! 


************************



غضنفر دستش شکسته بود از دکتر پرسید من بعد از باز کردن گچ میتونم ویلن بزنم؟دکتر: بله، غضنفر: چه خوب چون قبلاً نمیتونستم!!! 


************************


به غضنفر میگن با ارّه برقی 100 تا درخت قطع کن ، 96 تا قطع میکنه خسته میشه. بهش میگن پاشو روشنش کن 4 تا دیگه بیشتر نمونده ، میگه مگه روشنم میشه!؟


************************



غضنفر عینک آفتابی میزنه میره بیرون خواهرشو میبینه میزنه زیره گوشش.. میگه: اینوقت شب بیرون چیکار میکنی؟! خواهره میگه عینکتو بردر!! عینکو بر میداره دوباره میزنه زیره گوشش میگه از دیشب تا حالا اینجا چه غلطی میکنی؟؟ 


************************



غضنفر میره رستوران میگه: غذا چی دارین؟ 
گارسون میگه: كاستیدگیلینكوفینوستا با لیمو! غضنفر میگه: كاستیدگیلینكوفینوستا با چی؟؟ 



************************


به غضنفر میگن سخت ترین کاره دنیا چیه؟ میگه نمکدون پر کردن. میگن چرا؟ میگه آخه سوراخش خیلی کوچیکه 



************************


شاهکار ادبی غضنفر: شب بود و خورشید به روشنی می درخشید، پیرمردی جوان، یكه و تنها با خانواده اش در سكوت گوش خراش خیابان قدم زنان ایستاده بود 


************************



کاش مغز داشتم و مرگ مغزی میشدم و قلبم را به تو اهداء میکردم..(اس ام اس عاشقانه ی غضنفر!) 

 

 

 







 





 

 







 







 

 

 

 






صفحه قبل 1 ... 167 168 169 170 171 ... 187 صفحه بعد

CopyRight © 2011 - 2012 hamehjore Group , All Rights Reserved
تمامی حقوق متن ها، تصاویر مربوط به این سایت می باشد و استفاده از آن ها با لینک دادن به سایت مجاز می باشد.