همه جوره ....
 
لینکستان
 
درباره ما


مهران
با سلام خدمت همه ي بازديدگننده هاي خشگل و خوشمزه! من اين وبلاگ رو در تاريخ 1390/11/08 ايجا د كردم و هدفم جمع آوري جديدترين مطالب انتشار شده در اينترنت هستش.از جمله عكس ، خبر ، داستان ، موزيك ، جك و اسمس و ..... در واقع اين وبلاگ يه وبلاگ تفريحيه و اميدوارم از بودن در اين وبلاگ لذت كافي رو ببريد. هميشه شاداب باشيد و خشگل و از همه مهمتر خوشمزه. با تشكر،مدير وبلاگ ، مهران.
ایمیل : ReMe_love@ymail.com



 

 








 

 

 







 ایستادن خانومها در متروی اروپا 

 











ایستادن خانومها در متروی ایران!!!!!!!!!! 

 

 







 تکلیف پروانه ساخت فیلم سینمایی «قلاده های طلا» ساخته ابوالقاسم طالبی امروز مشخص می شود. 

فیلم سینمایی «قلاده های طلا» به کارگردانی ابوالقاسم طالبی که قرار است طبق برنامه فردا شب در مرکز همایش های برج میلاد روی پرده برود، هنوز پروانه نمایش ندارد. 



تکلیف پروانه ساخت این فیلم تا یکی دو ساعت دیگر در جلسه شورای صدور پروانه نمایش مشخص می شود. 

در صورت عدم صدور پروانه نمایش، فیلم جدید ابوالقاسم طالبی از برنامه نمایش فیلم حذف خواهد شد. 

پیش از این خبرهایی مبنی بر توقیف فیلم از سوی ارگان ها و سازمان هایی غیر از اداره کل نظارت و ارزشیابی وزارت ارشاد منتشر شده بود که هیچ گاه به طور رسمی تایید نشد. 



تعدادی از اهالی رسانه و منتقدان که پیش از جشنواره در نمایش خصوصی فیلم شرکت کرده بودند، ساختار و موضوع فیلم را به شدت تحسین کردند و به نظر می رسد «قلاده های طلا» یکی از بهترین فیلم های جشنواره امسال باشد. 

در فیلم سینمایی «قلاده‌های طلا» که لقب سیاسی‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران را به خود اختصاص داده است بازیگرانی چون امین حیایی، پردیس افکاری، محمدرضا شریفی‌نیا، حمیدرضا پگاه، علی‌رام نورایی، نیلوفر خوش‌خلق، محمود عزیزی، مریم سلطانی، آزیتا ترکاشوند، حسین سحرخیز، اکبر سنگی، مهدی صبایی، کیانوش گرامی، بهادر زمانی و داریوش اسدزاده ایفای نقش می کنند. 



موضوع فیلم در بستر رویدادهای انتخابات سال 88 اتفاق می افتد. 

این فیلم به دلیل تهیه کنندگی «محمد خزاعی» دبیر جشنواره فیلم فجر در بخش خارج از مسابقه حضور دارد. 

 


 
 

 

 

 







 

 

 







 میرندا کر در همه حال خوش تیپ و به روز است.به گزارش بروزترین ها این مدل زیبا در روز پنجشنبه در فرودگاه توکیو با لباس هایی مشکی و جذاب دیده شد او یک تاپ و یک کت مشکی پوشیده بود.او یک ساک بزرگ در دست داشت که خیلی دوست داریم بدانیم چه چیزی در آن داشت.او مثل همیشه شیک است 


 


 


 


 


 

 

 







 چند روز پیش برای عوض کردن روغن ماشینم به مکانیکی رفته بودم ..که دختر خانومی 27-26 ساله با کبکبه و دبدبه وارد شد و به مکانیک گفت : 
ببخشید آقا 
یه 710 میخواستم میشه لطف کنین بدین؟؟ 

مکانیک گفت :710 تا چی؟؟ 
دختر خانوم گفت : 710 تا هیچ چی؟‍!! ..710 ماشین من گم شده ..اگه میشه یه دونه بدین !! 
مکانیک گفت : 710؟؟؟ حالا این 710 چی هست ؟؟ 
دختر خانوم که عصبانی شده بود گفت : آقا مگه من باهات شوخی دارم میگم یه 710 بده ...چون خانومم فکر میکنی حالیم نیست 
نه خوبم حالیمه. !!!!!!!!! 
مکانیک بیچاره گفت :خدا شاهده خانوم جسارت نکردم .. ولی من نمیدونم شما چیو میگین؟؟ 
دختره که فکر می کرد یارو داره جلو من دستش می ندازه گفت : بابا جون عجب مکانیک بی عرضه ای هستی تو ..همونی که وسط موتور ماشینه 
..کارش نمیدونم چیه ولی همه ماشین خارجی ها دارن این قطعه رو .. مال منم همیشه بوده ...حالا من گمش کردم و یکی لازم دارم!! 
مکانیکه که کلافه شده بود یه کاغذ داد به خانومه و گفت میشه شکل این قطعه رو بکشی این جا؟؟ 
دختر خانوم هم با کلی ژست انگار که الان داوینچی می خواد مونالیزا رو بکشه یه دایره کشید و وسط اون نوشت 710 مکانیک یه نیگاهی به شاهکار نقاشی انداخت و یه نگاهی هم به موتور ماشین من که درش باز بود کرد و گفت : 
خانوم این قطعه رو که میگین تو این ماشین هم هست؟؟ دختر خانوم باخوشحالی جیغی کشید وگفت آره اوناش...!!!! میدونین چی رو نشون داد؟؟......... 
این رو............ .. 
عکسش رو گذاشتم ببینین!! 
















.. 



 



از اونجایی كه احتمال می دم خانم های محترمی كه این پست رو مطالعه می كنن متوجه قضیه نمی شن یه توضیح كوتاه می دم: 
باید این عكس رو 180 درجه بچرخونید تا متوجه بشید 
اگه بازم متوجه نشدید دیگه كاری از دست من بر نمیاد

 

 

 

 







 یکی از دوستام با یه پسر خیلی پولدار دوست شده بود و تصمیم داشت هر طور شده باهاش عروسی کنه ، تو یه مهمونی یه دفعه از دهنش پرید که 5 ساله دفتر خاطرات داره و همه چیزشو توش می نویسه ، این آقا هم گیر داد که دفتر خاطراتتو بده من بخونم! 
از فردای اون روز مژگان و من نشستیم به نوشتنه یه دفتر خاطرات تقلبی واسش ، من وظیفه قدیمی جلوه دادنشو داشتم ، 10 جور خودکار واسش عوض کردم ، پوست پرتقال مالیدم به بعضی برگاش ...، چایی ریختم روش ... 
مژی هم تا می تونست خودشو خوب نشون داد و همش نوشت از تنهایی و من با هیچ پسری دوست نیستمو خیلی پاکم و اصلا دنبال مادیات نیستم و فقط انســــانیت برام مهمه و ... 
بعد از یک هفته کار مداوم ما و پیچوندن آقای دوست پسر ، دفتر خاطراتو بُرد تقدیم ایشون کرد ... آقای دوست پسر در ایکی ثانیه دفتر خاطرات رو بر فرق سر مژی کوبید و گفت : 
منو چی فرض کردی؟ 
اینکه سالنامه 1390 هست! تو 5 ساله داری تو این خاطره می نویسی؟ 
و اینگونه بود که مژی هنوز مجرد است..


قريب به 95% دخملا خيانت كارو دروغ گوئن ودر عين حال گيج و سوتي بده...

 

 

 

 







 

 

 







  


اگر سیاست “ایران هراسی” و “اهریمن‌سازی” از ایران در میان همسایگانش و سپس سایر کشورهای دنیا، سیاست ثابت کاخ سفید و غرب در طول سال‌های پس از انقلاب بوده است، اکنون باید بازنده اصلی این اشتباه عملیاتی را استراتژیست‌های کاخ سفید و دولت امریکا دانست، چرا که امواج انقلاب اسلامی نه تنها در خیابان‌های قاهره و منامه و طرابلس و صنعا شنیده می‌شود، بلکه به قلب امریکا نیز زده، به‌طوری که ۸۰ شهر این کشور هم‌زمان به نفع ایران و علیه سیاست‌های جنگ‌طلبانه دولت امریکا اعتراض می‌کنند. 


هزاران آمریکایی معترض به سیاست‌های دولت آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران در کنار جمعی از ایرانیان مقیم آمریکا، با شعار “نه به جنگ، ترور، تحریم و دخالت در امور داخلی ایران” در بیش از ۷۹ شهر آمریکا، به خیابان‌ها آمدند. 

 

بقيه ش تو ادامه مطلب....

 

 







 اول از همه بگم که خودم می دونم این مطلب خیلی قدیمیه! ولی چون یه خاطرات خیلی شیرینی من با این مطلب داشتم یه دفعه هوس کرم بزارمش اینجا! ایشالا که شما هم خوشتون بیاد! 

در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بی کاری خسته و کسل شده بودند. 
ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت بیایید یک بازی بکنیم مثل قایم باشک. 
همگی از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد، من چشم می گذارم و از آنجایی که کسی نمی خواست دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد. 
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن .. یک .. دو .. سه .. همه رفتند تا جایی پنهان شوند. 
لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد، خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد، اصالت در میان ابرها مخفی شد، هوس به مرکز زمین رفت، دروغ گفت زیر سنگ پنهان می شوم اما به ته دریا رفت، طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بود هفتاد و نه … هشتاد … و همه پنهان شدند به جز عشق که همواره مردد بود نمی توانست تصمیم بگیرید و جای تعجب نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است، در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید نود و پنج … نود و شش. هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید و بین یک بوته گل رز پنهان شد. 
دیوانگی فریاد زد دارم میام. و اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و بعد لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود، دروغ ته دریاچه، هوس در مرکز زمین، یکی یکی همه را پیدا کرد به جز عشق و از یافتن عشق نا امید شده بود. حسادت در گوش هایش زمزمه کرد تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است. 
دیوانگی شاخه چنگک مانندی از درخت چید و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته گل رز فرو کرد و دوباره و دوباره تا با صدای ناله ای دست کشید عشق از پشت بوته بیرون آمد درحالی که با دستهایش صورتش را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد شاخه به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند او کور شده بود! دیوانگی گفت من چه کردم؟ من چه کردم؟ چگونه می توانم تو را درمان کنم؟ عشق پاسخ داد تو نمی توانی مرا درمان کنی اما اگر می خواهی کمکم کنی می توانی راهنمای من شوی. 
و اینگونه است که از آنروز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره همراه اوست! و از همانروز تا همیشه عشق و دیوانگی به همراه یکدیگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند …

 

 

 






صفحه قبل 1 ... 158 159 160 161 162 ... 187 صفحه بعد

CopyRight © 2011 - 2012 hamehjore Group , All Rights Reserved
تمامی حقوق متن ها، تصاویر مربوط به این سایت می باشد و استفاده از آن ها با لینک دادن به سایت مجاز می باشد.