همه جوره ....
 
لینکستان
 
درباره ما


مهران
با سلام خدمت همه ي بازديدگننده هاي خشگل و خوشمزه! من اين وبلاگ رو در تاريخ 1390/11/08 ايجا د كردم و هدفم جمع آوري جديدترين مطالب انتشار شده در اينترنت هستش.از جمله عكس ، خبر ، داستان ، موزيك ، جك و اسمس و ..... در واقع اين وبلاگ يه وبلاگ تفريحيه و اميدوارم از بودن در اين وبلاگ لذت كافي رو ببريد. هميشه شاداب باشيد و خشگل و از همه مهمتر خوشمزه. با تشكر،مدير وبلاگ ، مهران.
ایمیل : ReMe_love@ymail.com



 

 یک زوج در اوایل 60 سالگی، در یک رستوران کوچیک رمانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن.ناگهانیک پری کوچولوِ قشنگ سر میزشون ظاهر شد و گفت:چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستین و درتمام این مدت به هم وفادارموندین ، هر کدومتون می تونین یک آرزو بکنین.خانم گفت: اووووووووووووووووه ! من می خوام به همراه همسر عزیزم، دور دنیا سفر کنم.پری چوب جادووییش رو تکون داد و اجی مجی لا ترجی 
دو تا بلیط برای خطوط مسافربری جدید و شیک Qm2در دستش ظاهر شد. حالا نوبت آقا بود، چند لحظه فکر کرد و گفت: خب، این خیلی رمانتیکه ولی چنین موقعیتی فقط یک بار در زندگی آدم اتفاق می افته ، بنابراین، خیلی متاسفم عزیزم ولی آرزوی من اینه که همسری 30 سال جوانتر از خودم داشته باشم. خانم و پری واقعا نا امید شده بودن ولی آرزو، آرزوه دیگه !!! پری چوب جادوییش و چرخوند و......... 
اجی مجی لا ترجی 
و آقا 92 ساله شد! 

 

 

 

 







 چهار کلمه اولی که از عکس زیر پیدا کردین میشه شخصیت شما...  

هرکس هرچی پیدا کرد، بنویسه دیگه. . .  

 

 

 







 

 

 

 

 

کـــره ای گــفــت بـــه بابای خرش// پــــدر از هـــمـــه جــا بـی خبرش 

وقـــت آن اســــت بــــرای پســرت// ایـــــن الاغ نـــــــرّه ی کــــره خــرت 

مــاده ای خـــوشگـل و زیـبا گیری// تـــو کــه هر روز به صحرا میری 

وقـــت آن اســت کـه زن دار شـوم// ورنـــه از بـــی زنـــی بــیمار شوم 

پـــدرش گــفــت کــه ای کـره خَرَم// ای عــزیـــز دل بـــابــــا ، پــســرم 

تـــو کـــه در چــنــتــه نداری آهی// نـــه طــویـــلــه ، نه جُلی نه کاهی 

تـــو کـــه جــز خـوردن مال پدرت// پـــــــدر نـــــــرهّ خـــــر دربــــدرت 

هـــیـــچ کـــار دگــری نیست تورا// یک جو از عقل به سر نیست تورا 

به چه جرأت تو زمـن زن طـلــبی// بـــاورم نـیــست کـــه ایـنقدر جَلبَی 

بـــایـــد اول تـــو بــگـیـری کاری// بــهـــر مــــردم بــبـــری تــو باری 

بعـد از آن یک دو تا پالان بخـری// بـهــر آن کُــرّه خـــوشگـــل بـبـری 

یک طــویــلـه بکنی رهن و اجار// تــا کــه راضــی شــود از تو آن یار 

بـعــد بـایــد بـخری رخت عروس// بـهـر آن مـاده خــر خـوب و ملوس 

جُـــلـی از جــنـــس کــتـــان اعلا// روی جُـــل نـقــش و نـگـاری زیـبـا 

بــعـــد بـــایـــد بـــکـــنی گلکاری// بــهــر مــاشـیـن عروس یـک گاری 

وقــتی ایـــنـهــا بـــشـــود آمــاده// بــعـــد از ایـــن زنـــدگــیـــّت آغـازه 

می بــری مـــاده خــرت را حجله // بــا تـــأنــی نَـکــه بـــا ایـــن عـجـله 

بــشـنــو ایــن پــنــد زبابای خرت// پــــــدر بـــــا ادب و بــــا هــــنـــرت 

تــا کـــه اســبــاب مــهــیــا نشود// موسم عــقــد تــو بــر پا نشود 

پــس از امــروز بــرو بر سرِ کار// تــا نـــهـــنـــد آدمـــیـــان پــشتت بار
 
 
 
 
 






  


ساعت ۴ بعد از ظهر 


۱ـ لباساشو رو درمیاره٬ رنگ روشن ها رو تو یك سبد و تیره ها رو تو یكی دیگه میگذاره. 

۲ـ در حموم رو از تو قفل میكنه٬ جلوی آیینه می ایسته٬ شكمش رو كه تمام مدت داده بود تو٬ میده بیرون و شروع میكنه به غر غر و ایراد گرفتن از نقطه نقطه بدنش 

۳ـ در كمد رو باز میكنه انواع شامپو و صابون معطر مخصوص پوست صورت٬مو٬ بدن٬ كف پا و … رو بیرون میاره و می چینه رو لبه وان 


۴ـ موهاش رو با شامپوی نارگیلی تقویت كننده٬ پرپشت كننده٬ براق كننده و…میشوره و هفده دقیقه ماساژ میده 


۵ـ یكبار دیگه با همون شامپو موهاشو میشوره 


۶ـ نرم كننده معطر پرتقالی رو به موهاش میماله تا ۶۰ میشماره 


۷ـ سی و پنج دقیقه زیر دوش می مونه.خوب آخه باید خیالش راحت بشه كه تمام مواد شیمیایی از موهاش پاك شده. وگرنه بعد از حموم موها وز میكنه 


8ـ موهاش رو حسابی می چلونه٬ حوله رو مثل عمامه می پیچه دور سرش.تو آیینه خودشو برانداز میكنه. از اینكه در اثر كشش حوله چشم و ابروش كشیده شده٬ احساس خوشگلی می كنه و یه ماچ گنده واسه عكسخودش تو آیینه میفرسته 


9ـ خوشحالیش زیاد دوام نمیاره. چون یه جوش سرسیاه بی اجازه نوك دماغش سبز شده 


10ـ حوله ش رو می پوشه و میره به اتاقش.تمام بدنش رو با لوسیون چرب میكنه 

۱۳ـ چهل بار لباس می پوشه و در میاره تا انتخاب كنه 


۱۴ـ ۴۸ دقیقه پشت میز توالت می شینه و آرایش میكنه 


ساعت ۸ شب 



 


مراحل حمام پسر: 

ساعت ۴ بعد از ظهر 

۱ـ همون طور كه رو تخت نشسته ٬ لباساشو میكنه. هر كدوم رو پرت میكنه یه گوشه اتاق. 


۲ـ نیم وجب حوله رو میگیره دور باسنش و میره به سمت حموم. 

۳ـ می ایسته جلوی آیینه. شكمش رو میده تو. بازو میگیره. فیگور چپ٬ فیگور راست٬ نیم ساعت قربون صدقه خودش میره٬ (این قدوبالا رو ببین چه كرده .لای لای لالای لای)مامان جونش هم از تو آشپزخونه تایید میكنه. 

۴ـ زیر بغلش رو بو میكنه و رنگ چهره ش بر میگرده. سبز٬ آبی٬ بنفش 

۵ـ در كمد شامپو ها رو باز نمیكنه چون اصلا توش چیزی نداره 


۶ـ با قالب صابون سبزش زیر بغلهاشو كف مالی میكنه. یه عالمه مو می چسبه به صابون 


۷ـ با همون صابون صورت و مو و بدنش رو هم میشوره 

۸ـ نرم كننده مو؟؟؟ برو بابا 


9ـ از زیر دوش میاد بیرون و یكهو می بینه یادش رفته بوده در حموم رو ببنده. و همه فرش و كف خونه خیس شده.( بیخیال…مامان خشك میكنه 


10ـ حوله فسقلیش رو می پیچه دور باسنش و همون طور خیس خیس میره تو اتاق 

11ـ حوله خیس رو پرت میكنه رو تخت و ۲ دقیقه ای لباس می پوشه 

ساعت ۴:۱۵ بعد از ظهر

 

 








 



 



 



 



 

 

 



 



 

 

 

 







  




 



 



 



 

 

 







  



 



 



 



 


 





 



 

 
 
 
 

 







 


♥♥♥♥ 
♥♥ 
♥ 

می توانم کنار ِ تو باشم و 

باز بی آواز از راز ِ این همه همهمه بگذرم... 

من از پی ِ زبانِ پوسیدگان نخواهم رفت! 

تنها منم که در خوابِ این همه زمستانِ لنگرنشین، 

هی بهار بهار برای باغ ِ بابونه آرزو می کنم. 

حالا همین شوقِ بی قیمت و قاعده 

همین حدودِ رویا و رفتن ِ از پی ِ نور، ما را بس، 

تا بر اقلیم ِ شقایق و 

خیالِ پروانه پادشاهی کنیم. 


♥♥♥♥ 
♥♥ 
 

 
 



♥♥♥♥ 
♥♥ 
♥ 



جویای راه خویش باش 

از آنسان که منم در تکاپوی انسان شدن 

در میان راه دیدار می کنم حقیقت را 

آزادی را 

خود را 

در میان راه می بالد و به بار می نشیند دوستی... 

که توانمان می دهد تا برای دیگران مأوایی باشیم و یاوری... 



♥♥♥♥ 
♥♥ 
 

 

 
 








 ﻣـﻦ ﻫﻤـﻮن ﺟﺰﻳﺮه ﺑﻮدم 

‫ﺧﺎﻛﻲ و ﺻﻤﻴﻤﻲ و ﮔﺮم 
‫واﺳﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﺎزی ﻣﻮﺟﻬﺎ 
‫ﻗـﺎﻣـﺘـﻢ ﻳـﻪ ﺑـﺴﺘﺮ ﻧـﺮم
 

 
 
 

ﻳـﻪ ﻋﺰﻳـﺰ دردوﻧـﻪ ﺑـﻮدم 
‫ﭘﻴﺶ ﭼﺸﻢ ﺧﻴﺲ ﻣﻮﺟﻬﺎ 
‫ﻳﻪ ﻧﮕﻴﻦ ﺳﺒﺰ ﺧﺎﻟﺺ 
‫روی اﻧـﮕﺸـﺘﺮ درﻳـﺎ
 

 
 
 

ﺗﺎ ﻛﻪ ﻳﻚ روز ﺗﻮ رﺳﻴﺪی 
‫ﺗـﻮی ﻗـﻠـﺒﻢ ﭘـﺎ ﮔـﺬاﺷﺘﻲ 
‫ﻏﺼﻪﻫﺎی ﻋـﺎﺷـﻘﻲ رو 
‫ﺗﻮ وﺟﻮدم ﺟﺎ ﮔﺬاﺷﺘﻲ
 

 
 
 

زﻳـﺮ رﮔـﺒـﺎر ﻧـﮕﺎﻫـﺖ 
‫دﻟﻢ اﻧﮕﺎر زﻳﺮ و رو ﺷﺪ 
‫ﺑﺮای داﺷـﺘﻦ ﻋﺸﻘﺖ 
‫ﻫﻤﻪ ﺟﻮﻧﻢ آرزو ﺷﺪ
 

 
 
 

ﺗﺎ ﻧﻔﺲ ﻛﺸﻴﺪی اﻧﮕﺎر 
‫ﻧـﻔﺴﻢ ﺑﺮﻳـﺪ ﺗﻮ ﺳﻴﻨﻪ 
‫اﺑﺮ و ﺑﺎد و درﻳﺎ ﮔﻔﺘﻦ 
‫ﺣـﺲ ﻋـﺎﺷﻘﻲ ﻫﻤﻴﻨﻪ
 

 
 
 

اوﻣﺪی ﺗﻮ ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﻢ 
‫ﺑﻲ ﺑﻬﻮﻧﻪ ﭘﺎ ﮔﺬاﺷﺘﻲ 
‫اﻣـﺎ ﺗـﺎ ﻗـﺎﻳـﻘﻲ اوﻣﺪ 
‫از ﻣﻦ و دﻟﻢ ﮔﺬﺷﺘﻲ
 

 
 
 

رﻓﺘﻲ ﺑﺎ ﻗﺎﻳﻖ ﻋﺸﻘﺖ 
‫ﺳﻮی روﺷـﻨﻲِ ﻓـﺮدا 
‫ﻣـﻦ و دل اﻣـﺎ ﻧـﺸﺴﺘﻴﻢ 
‫ﭼﺸﻢ ﺑﻪ راﻫﺖ ﻟﺐ درﻳﺎ
 

 
 
 

دﻳﮕﻪ رو ﺧﺎك وﺟﻮدم 
ﻧﻪ ﮔﻠﻲ ﻫﺴﺖ ﻧﻪ درﺧﺘﻲ 
‫ﻟﺤﻈﻪﻫـﺎی ﺑـﻲ ﺗﻮ ﺑﻮدن 
ﻣـﻴﮕﺬره اﻣﺎ ﺑﻪ ﺳـﺨﺘﻲ
 

 
 
 

دل ﺗـﻨﻬﺎ و ﻏﺮﻳﺒﻢ 
داره اﻳﻦ ﮔﻮﺷﻪ ﻣﻴﻤﻴﺮه 
‫وﻟﻲ ﺣﺘﻲ وﻗﺖ ﻣﺮدن 
ﺑﺎز ﺳﺮاﻏﺘﻮ ﻣﻴﮕﻴﺮه
 

 
 
 

ﻣﻴﺮﺳﻪ روزی ﻛﻪ دﻳﮕﻪ 
ﻗﻌﺮ درﻳـﺎ ﻣﻴﺸﻪ ﺧﻮﻧﻢ 
‫اﻣﺎ ﺗﻮ درﻳﺎی ﻋﺸﻘﺖ 
ﺑﺎز ﻳﻪ ﮔﻮﺷﻪای ﻣﻲﻣﻮﻧﻢ
 

 

 

 







 

 

 

 






صفحه قبل 1 ... 139 140 141 142 143 ... 187 صفحه بعد

CopyRight © 2011 - 2012 hamehjore Group , All Rights Reserved
تمامی حقوق متن ها، تصاویر مربوط به این سایت می باشد و استفاده از آن ها با لینک دادن به سایت مجاز می باشد.