- 7 دی 1392
- 2 دی 1392
- 7 آذر 1392
- 6 آذر 1392
- 5 آذر 1392
- 4 آذر 1392
- 3 آذر 1392
- 2 آذر 1392
- 1 آذر 1392
- 7 آبان 1392
- 6 آبان 1392
- 5 آبان 1392
- 4 آبان 1392
- 3 آبان 1392
- 2 آبان 1392
- 1 آبان 1392
- 7 مهر 1392
- 4 مهر 1392
- 3 مهر 1392
- 2 مهر 1392
- 1 مهر 1392
- 2 مرداد 1392
- 1 ارديبهشت 1392
- 7 فروردين 1392
- 5 فروردين 1392
- 4 فروردين 1392
- 3 فروردين 1392
- 2 فروردين 1392
- 1 فروردين 1392
- 5 اسفند 1391
- 4 اسفند 1391
- ستاره ی سیاه
- دانلود هر چی بخوای
- همین جوری الکی
- ____ღ مسافر مهتـــاب ღ____
- ♪♥♂♥♀L0vEly♂♥♀♥♪
- نيا تو...خصوصيه..
- جالب ترين ها در نجوم
- ايستاده بميريد بهتر از ان است كه روي زانوهايتان زندگي كنيد.
- ☺☺ طنزبلاگ ☻☻
- فقط دختر پسراي باحال بيان تو...
- وانيا
- نقاش كوچولو
- رئال مادريد
- دختري از دل گرما
- دنياي بي انتها
- قاب زيباي پنجره
- خودمـــــوني
- ردیاب خودرو
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
همه جوره ....
و آدرس
hamehjore.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
قالب وبلاگ
دانلود عکس
آپلود فایل
پزشک متخصص
پزشک پوست
مهران
ایمیل : ReMe_love@ymail.com
نمونه ای از جدیدترین رفتار غیر اخلاقی و حیوانی که این بار در کشور ژاپن رخ داده، اجبار دانش آموزان دختر به حضور کاملا عریان در جلسه امتحان است که به بهانه جلوگیری از تقلب در امتحان صورت گرفت.
شاید بتوان این نتیجه را گرفت که نبود دین که انسان را به رفتارهای غیر اخلاقی می کشاند، انسان را به یک حیوان یا فرد کاملا احمق تبدیل می کند، که نمونه عینی این مسأله را در اینجا مشاهده می کنیم.
ژوزه مورینیو و شاگردانش اکنون در مسکو هستند و خود را برای مصاف با زسکامسکو اماده می کنند.این دیدار در دور رفت مرحله یک هشتم پایانی لیگ قهرمانان اروپا برگزار می شود.
این درحالی است که دمای هوای زیر صفر روسیه شرایط را برای کهکشانی ها خیلی سخت کرده است. آنها مروز و در دمای منفی هشت درجه شهر مسکو تنها 45 دقیقه توانستند تمرین کنند
دراینجا می توانید تصاویر هتل رویال رادیسون، هتل محل اقامت مادریدی ها در شهر مسکو را تماشا کنید؛ هتلی لوکس و پنج ستاره که زیبایی خاصی هم دارند.
لیست تلفن یک دختر
مامی
پاپی
امیر
امیر 2
... امیر عشقم 3
امیر 4
ابجی
عباس
عباس 1
عباس عشقم 2
عباس 3
خاله مهتاب
سعید
سعید عشقم 1
سعید عشقم 2
سعید عشقم 3
سعید 4
خاله اقدس
علی
علی 1
علی 2
علی عشقم 3
علی 4
--------------------------------------------------------------------------------------------
لیست تلفن یک پسر
بابا
مامان
خواهر
محسن
دایی
عمه
سحر عشقم
جواد قلیون
اصغر کباب
خاله 1
خاله 2
خاله 3
بابک خالی بند
من سرجمع ده تا رفیق دارم که به حمد و قوه الهی هشتتای آنها دیگر ایران نیستند… مازیار هم یکی از این هشت نفر است که یک سال پیش به یک جای دور مهاجرت کرد… بعد هم سر ِ یک سال مجددا فیلاش یاد هندوستان کرد و دست زن و بچههایش را گرفت تا برای تعطیلات کریسمس، برود ایران… و رفت… گویا همانطور که ده ساعت در صندلی هواپیما فرو رفته بوده و از فرط بیکاری کفبر شده بوده، پیش خودش فکر کرده حالا که به لطف خدا دو تا بچه خوب و سالم دارد و دیگر حوصله بچه دیگر را هم ندارد، بیاید و توی همین سفر ایران سر ِ خطوط انتقال اسپ.رمش را ببندد تا از این به بعد پول اضافی برای بادکنکهای شب جمعه ندهد… بعد هم در همان ارتفاع چهل هزار پایی، تصمیماش را به سمع همسرش رسانده و اوکی را گرفته و خلاصه همه چیز ردیف… از اینجا به بعد را مازیار تعریف کرده:
***
رسیدیم ایران و کوهی از آدم به استقبالمان آمد و ما را بردند خانه… شب را خانه پدری خوابیدیم… صبح دور میز صبحانه نشستیم… بچههایم به قصد تخریب خانه، شیطانی میکردند و به هیج صراطی مستقیم نمیشدند و روی اعصاب پدرم رژه میرفتند… همان وسط با احتیاط از پدرم پرسیدم که نظرش با بستن لولههای انتقال فلان چیست؟ پدرم هم گویا فکر کرده که اگر این دو تا بچه بیشتر بشوند، احتمالا بار بعد با تانک از روی خانه عبور میکنند… فلذا پدرم استقبال شدیدی با تعطیل کردن خط تولیدم کرد… بعد هم همان وسط صبحانه به زور و ضرب از روی سفره بلندم کرد تا من را ببرد بیمارستان تا کار را یکسره کند… هر چقدر هم التماسش کردم که لااقل بگذارم چائی را تا ته بخورم، موافقت نکرد…
***
بیمارستان شلوغ است… از در و دیوار پلاکارد آویزان کردهاند در مدح بستن لولههای انتقال فلان… زندگی بهتر، بچه کمتر… زندگی بهتر، اصلا بدون ِبچه… کریستف کلمب: اگر من لولههایم را نمیبستم، آمریکا را کشف نمیکردم… ادیسون: موفقیتم در کشف برق را مرهون پدر و مادرم هستم و صد البته دکتر لولهبندم… کاملا قانع شدم که بستر لولهها کار خردمندانهای است… نوبتمان شد… رفتیم داخل اتاق… دکتر پشتش سمت ما بود و فقط از آن پشت، نوک سبیلهایش را میدیدم که مثل آنتن خاور زده بود بیرون… همانطوری سوال کرد: اسمت؟ … مازیار فلانی.. دکتر هم گفت ساعت شش عصر بیا مطبم فلان جا تا ببندمشان… بعد هم حاضر نشد هیچ سوال دیگری را جواب بدهد… البته ما هم با توجه به ابعاد شدید سبیلش، سوال زیادی نپرسیدیم…
***
راس ساعت شش، فیس تو فیس منشی دکتر بودیم… حدود ده نفر آدم ِ ....به دست جلویمان بودند… یک کاغذ بزرگ هم روی دیوار بود به این مضمون: بستن لوله، ده دقیقه، بدون درد و خونریزی توسط دکتر فلانی، فوق تخصص لوله و اینها… این کاغذ کلی قوت قلب میداد… هر کس که داخل میرفت، بعد از ده دقیقه میآمد بیرون… بدون مشاهده درد در چهره آنها… نوبت من شد… رضایتنامه و وصیتنامه را پر کردم و رفتم توی اتاق… یک اتاق بزرگ که انگاری همین ده دقیقه قبل چهل تا گاو را در آنجا ذبح کرده باشند و رودههاشان را بیرون کشیدهاند… بس که همه جا خون و کثافت بود… بعد هم دکتر آمد… ماسک زده بود ولی سبیلهایش مثل همان آنتن خاور که رویشان چادر بکشند، ماسک را به بیرون هل میداد… بعد هم گفت که بخواب… خلع لباسم کرد و یک پارچه سبز رویم کشید که وسط آن به قاعده یک در ِ قابلمه باز بود و قرار بود که “ماجرا” از آنجا بیرون باشد… اعتراف میکنم که ترسیده بودم و دائم سعی میکردم آن نوشته بیرون را در ذهنم مرور کنم: ده دقیقه، بدون درد و خونریزی… بعد هم نفهمیدم چطور شد که دکتر کله طرف را با کش بست آنچنان با زور آن را به بالا کشید و به یقهام گره داد که انگاری مسابقه طناب کشی بود… همانجا بود که مفهوم پاپیون کردن را فهمیدم… چون واقعا آن دو توپ مورد نظر، دقیقا کنار سیبک گلویم بودند… تحت همان فشار گفتم که آقای دکتر من میترسم (منظورم این بود که غلط کردم)… دکتر هم گفت عیب ندارم، رستم هم که اینجا بیاید میترسد (منظورش این بود که ری.دی دیگه)… بعد هم یک جوک لوس گفت و خودش مثل دیو شروع به خندیدن کرد و وسط همان خندیدن یک آمپول بیحسی را درست مثل دارت کوبید وسط توپ سمت راست… بعد هم دنیا سیاه شد، دکتر سیاه شد، سبیل دکتر سیاهتر شد… من هم کل مچ دستم را تا ته توی حلقم کردم… بعدهم دکتر پرسیدی درد داره؟… من بنفش شده بودم… دو دقیقه بعد هم شروع کرد قیچی کردن پوسته توپها و دو تا لوله را کشید بیرون و گذاشت لای قیچی… بعد هم گفت امتحان میکنیم (انگاری که میکروفون دستش است) و با قیچی کمی زور به خطوط انتقال آورد… دوباره از درد بنفش شدم… دکتر هم گفت: اوپس… هنوز بیحس نشده و خندید…خلاصه اینکه بعد از چهل پنج دقیقه کارش را تمام کرد… من آدمی مرده بودم…
***
نصف شب با درد بیدار شدم… درد در حد تیم ملی… در حد درد زایمان… در حد جدائی روح از بدن ( ونه نادر از سیمین)… بعد هر رفتم دستشوئی… همه چیز به رنگ بادمجان شده بود… توپها به اندازه گلابی…فردایش به دکتر زنگ زدیم… سبیل خاوری گفت که خوب میشه… تحمل کن درد رو که به شب جمعهاش میارزه… سه روز با درد و فحش گذشت… ولی بهتر نشد… رفتیم یک دکتر دیگر… تا که پکیجمان را دید گفته که عفونت کرده… سبیل خاوری به علاوه خطوط انتقال فلان، هفت هشت ده تا خط انتقال چیزهای دیگر را هم قطع کرده… مثل همین پیمانکارهای آب که حین حفاری، لوله گاز و تلفن و برق را هم شرحه شرحه میکنند… بعد هم آنتیبیوتیک و ده روز استراحت مطلق و اینها…
***
مسافرت زهرمارمان شد… کل مهمانیهای خاندان مالیده شد و ماجرا را به هر کس (از ده ساله تا ۱۰۰ ساله) که میگفتیم، خیلی نرم بهمان میگفت: ای بابا، چرا به من یه ندایی ندادی؟…انگاری همه در کارلوله بستن بودند… از ایران برگشتیم… رفتیم یک دکتر دیگر که چکمان کند… دکتر هم گفت که این روشی که سبیل خاوری شما را مقطوعالنسل کرده، مربوط به دوره “مائو” بوده که چینیها را شکنجهوار، ابتر میکردهاند… من هم جهت آبروداری گفتم رفتهام کلمبیا و عمل کردهام تا خداینکرده نکته منفی وارد پرونده میهنمان نشود…
***
خلاصه… از چند روز پیش که رفیقمان ماجرا را اینطوری از پشت اس.کایپ تعریف کرده، من توان نگاه کردن به هیچ گلابی یا بادمجانی را ندارم… آدم سبیل کلفت هم که میبینم، دردم میآید… اصولا با دست بردن در کار خدا هم مشکل پیدا کردهام… از مائو هم حالم به هم میخورد… شما هم نکنید این کار را… اگر هم میخواهید بکنید، لااقل دکتر بیسبیل پیدا کنید…
۱) يقه اولين خواستگار رو بچسبيد كه شايد تنها شتر بخت شما باشه
2) ناز و لفت و ليس رو بذاريد كنار.
3) در معرض ديد باشيد، گذشت اون زمان كه ميگفتن: من اون دختر نارنج و ترنجم كه از آفتاب و از سايه مي رنجم.
4) سن ازدواج رو بيارين پايين، همون 17 يا 18 خوبه. بالاتر كه برين همچين بگي نگي از دهن ميافتين.
5) تموم دوست پسراتونو تهديد به ازدواج كنيد، اگه موندن چه بهتر، نموندن دورشون رو درز بكشيد.
6) دعاي باز شدن بخت رو دور گردنتون آويزون كنيد، يه وقت كتابشو دور گردنتون آويزون نكنيد كه گردن لطيفتون كج ميشه.
7) پسرهاي فاميل بهترين و در دسترسترين طعمهها هستند، رو هوا بقاپيدشون.
8 ) رو شكل و شمايل ظاهري پسرها زياد حساسيت به خرج نديد، پسرهاي خوشگل، دچار مشكلهستن...!
9) توي اجتماع فر بخوريد، با مردم قاطي شيد، با ننه صغرا و بيبي عذرا نشست و برخاست كنيد، همينا هستن كه شاه دوماد ميسازن واستون.
10) يه كم به خودتون برسيد، منظورم آرايش و برداشتن زير ابرو و ريمل و پودر و سايه و كرم شب و روز وماسك خيار و فر مژه و خط لب و خط چشم و... نيست. حداقل قيافه يه آدم رو داشته باشيد.
11) در پوشش دقت كنيد، لباس چسب و كوتاه فقط آدماي بوالهوس رو دورتون جمع مي كنه، يه پوشش سنگين و اندكي رنگين با حفظ معيارهاي دوماد پسند بهترينه.
12) مهمون كه مياد قايم نشيد، چاي ببريد، پذيرايي كنيد، خلاصه يه چشمه بياين كه بعله ما هم هستيم.
13) سعي كنين از هر انگشتتون هفت نوع هنر بباره كه مامانه بتونه جلوي در و همسايه قر و قميش بياد كه دخترم قربونش برم اينجوريه و اونجوريه...
14) تا مامانه و باباهه ميگن دخترمون ديگه وقته عروسيشه مثل لبوي نپخته سرخ نشين و در بريد، درحركات و سكناتتون اين نظر رو تاييد كنيد و دنبالشو بگيريد.
15) بالاخره اگه خداي نكرده ميخواين جزو اون يك ميليون و هفت صد هزار دختر بي شوهر نباشيد (تازه اگه همه پسراي اين مملكت دوماد شن، كه نمي شن) هر چي داريد، رو كنيد، منظورم اعضا و جوارحتون نيست منظورم كمالات و هنر مندياتونه.
دلایل پسر ها برای کات کردن رابطه با دخترها وقتی که از یه دختر دیگه خوششون اومده...
.
.
من اوني كه تو فكر مي كني نيستم. من....
... ... (با معرفتاشون)
من نمي تونم اينجوري ادامه بدم اذيت مي شم.
(اونايي كه اصن خلاقيت ندارن)
من دارم ميرم خارج. مادرم اونجا منتظرمه.
(دو دره بازاشون)
ببين من از يكي ديگه خوشم مياد ببخشيد واسه همه چيز.
(آخره صداقت) البته از اين ورژن موجود نمي باشد.
آنقدر دوست دارم كه نمي تونم باهات باشم.
(آخره خلاقيت) البته اين ورژن توانايي هندل كردن چند نفر با هم را دارد.
گمشو ...ديگه نمي تونم اخلاقه گندتو تحمل كنم ...برو با همون حميده جونت دوست شو...
(اعصاب خراباشون)
ترو خدا باهام به هم بزن!
( دست پا چلفتي) اين ورژن تا آخر عمر هم نمي تواند دو دوست دختر داشته باشد.
داشتم همینجوری الکی تو اینترنت میچرخیدم چشمم به یه سایت نسبتاً باحال خورد،به این سایته انتگرال میدی همونجا در جا حل میکنه جوابشو بهت میگه،نمیدونم به چه دردی میخوره ولی خوب باحاله دیگه،چیه مگه!!!؟؟
لینک سایت:
متخصصان تغذیه دانشگاه آکسفورد دریافتند که خوردن همبرگر، کبابهای آماده، چیپس و دیگر مواد غذایی دارای چربی زیاد میتواند در کاهش عقل و هوش آدمها مؤثر باشد.
این متخصصان با انجام آزمایشهایی روی موشها به این نتیجه رسیدند که در نزدیک به 10 روز مصرف فست فود، حافظه کوتاه مدت فرد آسیب میبیند و تاثیر بد در کارکرد ذهنی او بر جا میگذارد.
خوردن انواع فست فود توان تحرک و فعالیت را کاهش میدهد. دانشمندان از چنین پیامدهایی با عبارت «خماری ناشی از چربی بالا» یاد میکنند.
گروهی از محققان بیولوژیست هم میگویند نتایج این مطالعه نشان میدهد که آن چه میخوریم چگونه در نحوه کار بدن اثر میکند.
اندرو مورای (محقق) معتقد است غذاهایی که غربیها مصرف میکنند سرشار از چربی است که منجر به چاقی، ابتلای به بیماری دیابت و تهدید سلامت بدن در درازمدت میشود.
اين معادلرو ميتوني انجام بدي؟
اگه انجامش بدي يعني واقعا عاشقي
يكم فكركن
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اگه واقعا عاشق باشي ميفهمي ....
جواب تو ادامه مطلب.....
صفحه قبل 1 ... 136 137 138 139 140 ... 187 صفحه بعد
- عكس
- طبیعت
- عاشقانه
- خنده دار
- هنرپیشه ایرانی
- هنرپیشه خارجی
- مذهبی
- گوناگون
- ماشین
- ورزشی
- هنری
- اخبار سينما
- جك و اسمس
- سرگرمي
- مطالب عمومي
- علمی
- فرهنگی
- تاریخی
- اجتماعی
- همه جوره
- بازي هاي باحال
- عشقولااانه
- پوسترهاي بازيكنان استقلال
- ورزشي
- فناوری و تکنولوژی
- مذهبی
- داستان کوتاه و حکایت
- شعر
- دانلود
- ویدئو
- صوتی
- فایل
- کامپیوتر و اینترنت
افتخارات باشگاه یوونتوس
دانلود ادعیه ماه مبارک رمضان
زندگی نامه آیت الله خامنه ای
سید مهدی رحمتی
:::... خليج هميشه فارس ...:::
والپيپرهاي بازيكنان استقلال
بـازي هـــاي وبـــــلاگ(همه جوره !)
افتخارات باشگاه رئال مادريد
حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
پاسور طلا
خرید پرده اسکرین
قیمت تشک طبی سفت
کاشی رستوران
لیست لینک ها