همه جوره ....
 
لینکستان
 
درباره ما


مهران
با سلام خدمت همه ي بازديدگننده هاي خشگل و خوشمزه! من اين وبلاگ رو در تاريخ 1390/11/08 ايجا د كردم و هدفم جمع آوري جديدترين مطالب انتشار شده در اينترنت هستش.از جمله عكس ، خبر ، داستان ، موزيك ، جك و اسمس و ..... در واقع اين وبلاگ يه وبلاگ تفريحيه و اميدوارم از بودن در اين وبلاگ لذت كافي رو ببريد. هميشه شاداب باشيد و خشگل و از همه مهمتر خوشمزه. با تشكر،مدير وبلاگ ، مهران.
ایمیل : ReMe_love@ymail.com



 

 فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت. 
هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید. 
وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند. 
هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست. 

و اما خبر بد این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود. 
هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه... 
حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون ؟ 

 

 

 







 به گزارش پرداد به نقل از دیلی میل: اين خانم 25 ساله شب كريسمس موهايش را رنگ كرد اما صبح هنگاميكه بيدار شد متوجه شد سرش به اندازه يك توپ فوتبال بزرگ شده و چشمانش جايي را نميبيند. او مدت 3 روز در بيمارستان بستري شد. 



 


خانم كارمن رز ميگويد : من از 13 سالگي موهايم را رنگ ميكردم حتي شب قبل از رنگ كردن موهايم آن را روي پوست سرم كمي تست كردم اما مشكلي بوجود نيامد. 
وي ميگويد: لحظات بدي داشتم. صبح كه از خواب بيدار شدم متوجه شدم نيمي از سرم متورم شده و چشمانم جايي را نميبيند. سريعا به بيمارستان رفتم و تا آنجا رسيدم متوجه شدم كل سرم متورم شده است. همانجا مرا بستري كردند و به من گفتند علت آن آلرژي به مواد است. 



 


بعد از آن سرم شروع به پس دادن عفونت كرد و اين بدترين جاي قضيه بود چرا كه بوي بدي داشت كه حالم رابه هم ميزد. 
وي ميگويد اين اتفاق چندين بار افتاد و به دليل بستري شدن هاي متوالي در بيمارستان شغلم را از دست دادم. من نگران خودم نيستم و بيشتر ناراحتي من براي دختران كم سني است كه ممكن است از اين رنگ براي زيباتر شدن موهايشان استفاده كنند . فقط فكر كنيد چه بلايي ممكن است سر آنها بيايد. 


 

 

 

 

 

 







 


 


















 

 







  

 
 
 
 
 
 

 
 


 

 

 







 امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! اگه دل به درددلم بدین قضیه دستگیرتون میشه ... 
پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و... خلاصه فریاد میزدم که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید... 
منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم وهی هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و ... دخترک ترسید و کمی عقب رفت! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم! 
ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم، اومد جلو و با ترس گفت: آقا! من گل نمیفروشم!آدامس میفروشم! دوستم که اونورخیابونه گل میفروشه! این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقدناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره ... 
دیگه نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته ی کوچولو چی میگه؟! 
حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود، توان بیان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاشله میکرد! 
یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یکنفر استفاده نمیکنه! ... اما دریغ از توان و نای سخن گفتن! 
تا اومدم چیزی بگم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! اون حتی بهم آدامس هم نفروخت! هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبمه! چه قدرتمند بود..!

 

 

 








 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 
 

 

 

 

بقيه در ادامه مطلب ....

 

 







 ندی پیش جوکی به زبان انگلیسی در دنیای نت زاده شد ! که نکات ارزشمندی را در خصوص سیاست های رسانه های امریکا در برداشت ترجمه ی فارسی جوک به شکل زیر است : 

مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است مرد به طرف انها میدود و با سگ درگیر میشود . سرانجام سگ را میکشد و زندگی دختربچه ای را نجات میدهد پلیسی که صحنه را دیده بود به سمت انها می اید و میگوید : تو یک قهرمانی! 



فردا در روزنامه ها می نویسند : 

یک نیویورکی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد 

اما آن مرد می گوید: من نیوریورکی نیستم 

پس روزنامه های صبح می نویسند: 

امریکایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد . 

ان مرد دوباره میگوید: من امریکایی نیستم 

از او میپرسند :خب پس تو کجایی هستی ؟ 

* من ایرانی هستم *


فردای ان روز روزنامه ها این طور می نویسند : 

یک تند روی مسلمان سگ بی گناه امریکایی را کشت!!!

 

 

 







 اين موبايل به برق وصل بود!!! 
چند روز پيش شخصي در حال شارژ کردن موبايلش در کنار تختش بود. 
در همان حال کسي به موبايلش تماس گرفت. او در حاليکه موبايل به برق وصل بود به موبايل جواب داد. 
پس از چند ثانيه جريان برق به موبايل که به پريز برق وصل بود منتقل مي شود و اين جريان قوي به مرد جوان منتقل ميشود و او با شدت بسيار به زمين پرتاب مي شود. 
پدر و مادر او از صداي مهيبي که شنيده بودند با شتاب به اتاق او ميروند و او را بيهوش روي زمين با ضربان ضعيف قلب و انگشتان سوخته پيدا مي کنند. 
او به سرعت به بيمارستان منتقل ميشود 
اما متاسفانه وقتي رسيده بود بيمارستان مرده بود. موبايل يک اختراع بسيار مفيد مدرن است. اما ما بايد مراقب باشيم که ميتواند وسيله مرگ هم باشد اگر بي احتياطي کنيم. 
هرگز از موبايل زماني که به برق يا کامپيوتر وصل است استفاده نکنيد. 


 

 

 

 







 گزارش ایران ناز، پایگاه خبری تحلیلی اهل بیت علیهم السلام در گفتگویی با "ماشا الیلیکینا" نوشت : 

چطور شد که تمام موفقیت‌ها و درخشش‌های خود روی صحنه را زیر پا گذاشتی و به اسلام گرویدی؟ 
من به لطف خداوند به سوی او گام برداشتم. این اراده خدا بود. 

در زمانی که یک خواننده بودی آیا فکر می‌کردی که روزی اسلام بیاوری، روزه بگیری و به حج بروی؟ 
نه؛ حتی به ذهنم خطور هم نمی‌کرد که روزی به حج بروم و از بهترین و گواراترین آب ـ یعنی آب زمزم ـ بنوشم. 

آیا راهی که برای مسلمان‌شدن طی کردی، مسیری طولانی بود؟ 
من دو سال است که مسلمان شده‌ام. یک روز مطلع شدم که یکی از نزدیک‌ترین دوستانم بر اثر یک حادثه در شهری دیگر به حالت کما رفته است. من نمی‌دانستم که چطور می‌توانم به او کمک کنم. آن روز برای اولین بار نماز خواندم و دست به دعا برداشتم و از خدای بزرگ کمک خواستم. 

روز بعد همان دوستم با من تماس گرفت و گفت: «در آن حالات بیهوشی من تو را می‌دیدم و تو خیلی زیاد به من کمک کردی!»، من در آن لحظه بسیار گریستم؛ زیرا برای اولین بار در زندگی‌ام بود که چیزی از خدا می‌خواستم. 

در حال حاضر به چه کاری مشغولی؟ 
من پنج زبان اروپایی بلد هستم و در حال حاضر در مدرسه و دانشگاه تدریس می‌کنم. ضمناً برخی از نت‌های مجاز شرعی را نیز می‌نویسم. 

آیا موسیقی هم گوش می‌دهی؟ 
بله؛ کارهای "گروه ریحان"، "گروه سامی یوسف" و "گروه کت استیونس" ( که پس از اسلام آوردن نام خود را "یوسف اسلام" گذاشت) را گوش می‌کنم. 

آیا چیزی از قرآن هم آموخته‌ای؟ آیا آمادگی داری که زبان عربی را هم به آن پنج زبان اروپایی اضافه کنی؟ 
در ابتدا فکر می‌کردم که آموختن زبان عربی مشکل باشد، اما آن را شروع کرده‌ام و خیلی هم آن را دوست دارم و فکر می‌کنم کلیدی برای فهم دانش برتر باشد. 

چرا گرایش به اسلام نسبت به ادیان دیگر بیشتر است؟ و چرا بیشتر کسانی که به اسلام می گروند از بین اهالی هنر و فعالان در کنسرت و موسیقی هستند؟ 
اسلام نسبت به ادیان دیگر، محکم‌ترین اساس را دارد. تمام قواعد اسلام در زندگی کاربرد دارند. راه اسلام سعادت‌بخش است. 
از اینکه مسلمان شده‌ای چه احساسی داری؟ 
احساس خوشبختی. امروز من این فرصت را دارم که مقایسه کنم قبلاً چه بودم و حالا چه هستم. من اکنون با حیات واقعی آشنا شده‌ام، پس خوشبختم. 

و چه تفاوتی با قبل داری؟ایمان به خدا زندگی مرا متحول کرد. میل به عبادت خداوند در فطرت و وجود همه انسان‌ها نهاده شده است. من اطمینان دارم که خداوند به ما تفکر و تعقل نداده است تا بیاییم، زندگی کنیم، بخوریم، بخوابیم و بمیریم. خدا به ما فرصت زندگی کردن داده است تا به او برسیم. 

آیا گاهی به موفقیت‌ها و درآمد سابق خود فکر نمی‌کنی؟ حسرت آن دوران را نمی‌خوری؟! 
آن جلوه‌ها، پس از مسلمان شدن، برایم بی‌ارزش و منفور هستند. 

از این‌که آشکارا خود را مسلمان معرفی می‌کنی هراس نداری؟ 
نه نمی‌ترسم. برعکس، تکلیف و وظیفه خود می‌دانم که دیگران را از راه گمراهی باز دارم و به عنوان الگویی برای آن‌ها باشم. 

از اینکه عکس‌های سابقت در اینترنت هست ناراحت نیستی؟ 
من خودم دوست ندارم به این عکس‌ها نگاه کنم. اما اشکال ندارد که مردم آن‌ها را ببینند تا برایشان عبرت شود و بدانند که انسان می‌تواند تولد دیگری داشته باشد و از نو به دنیا بیاید. انسان می‌تواند توبه کند و با انجام کارهای خوب، تمام سیاهی‌های گذشته‌اش را پاک کند، ان شاء الله. 

اینک چه چیزی از اسلام می‌توانی به دیگران بگویی؟ 
اسلام می‌گوید: «اگر نمی‌توانی راجع به خدا بیاندیشی حداقل سعی کن از قید خودت رهایی یابی و پلیدی‌های نفست را مهار کنی. رذایلی مانند خودپسندی، تکبر، حسد، ظلم، دروغ، خودستایی و خودنمایی». اگر کسی می‌خواهد به سوی اسلام گام بردارد فقط باید اندیشه کند و از فطرت خود مدد بگیرد. 

چه پیامی برای مسلمانان داری؟ 
آرزو می‌کنم که کارهای نیک و عبادات برادران و خواهران دینی من مورد قبول خداوند متعال قرار بگیرد و رحمت خدا بر خانه‌های آنان ببارد. 

و برای غیر مسلمانان؟ 
امیدوارم کسانی که هنوز به دین اسلام مشرف نشده‌اند لحظه‌ای به خود بیایند و فارغ از انبوه اطلاعات پوچ و بیهوده‌ای که چشم و گوش مردم این عصر را فرا گرفته است کمی اندیشه کنند. 


 

 

 

 

 







 




 

 

 

 

 

 

 

 






صفحه قبل 1 ... 116 117 118 119 120 ... 187 صفحه بعد

CopyRight © 2011 - 2012 hamehjore Group , All Rights Reserved
تمامی حقوق متن ها، تصاویر مربوط به این سایت می باشد و استفاده از آن ها با لینک دادن به سایت مجاز می باشد.