داستان خنده دار میمون ها و کلاه فروش
 
لینکستان
 
درباره ما


مهران
با سلام خدمت همه ي بازديدگننده هاي خشگل و خوشمزه! من اين وبلاگ رو در تاريخ 1390/11/08 ايجا د كردم و هدفم جمع آوري جديدترين مطالب انتشار شده در اينترنت هستش.از جمله عكس ، خبر ، داستان ، موزيك ، جك و اسمس و ..... در واقع اين وبلاگ يه وبلاگ تفريحيه و اميدوارم از بودن در اين وبلاگ لذت كافي رو ببريد. هميشه شاداب باشيد و خشگل و از همه مهمتر خوشمزه. با تشكر،مدير وبلاگ ، مهران.
ایمیل : ReMe_love@ymail.com



 

 کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت، تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند؛ لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد، تعدادی میمون را دید که کلاه را برداشته اند. فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد؟!؟! در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد و میمونها هم کلاهها را به طرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد. 
سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند. یک روز که نوه از همان جنگل میگذشت ، در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد. 
او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت و میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت ولی میمون ها این کار را نکردند. یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از سرش برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری؟!؟!؟! 

 

 







 سلام بر تو 

میدونم که صدامو شناختی‌ پس خودمو معرفی‌ نمیکنم 

شایدم نشناختی، منم غضنفر 

آااه ‌ای عشق من، چند روز که دلم برات گرفته و قلبم مثل یه ساعت دیواری 

هر دقیقه شصت لیتر آب را تقسیم بر مجذور مربع می‌کنه، حالا بگو بقال محل 

ما چند سالشه؟ 

امروز یاد آن روزی افتادم که تو من را دیدی و یک دل‌ نه صد دل‌ من را 

عاشق خودت کردی. یادت می‌‌آید؟ 

ای بابا عجب گیجی هستی‌، یادت نمی‌آید؟ 

خیلی‌ خنگی، خودم میگم. اون روز که من زیر درخت گیلاس سر کوچه، لبو کوفت 

می‌کردم با بربری. ناگهان پدرت تو را با جفتک از خانه بیرون انداخت و من 

مثل اسب به تو خندیدم، خیلی‌ از دست من ناراحت شدی. ولی‌ با عشق و علاقه 

به طرف من آمدی. خیلی‌ محکم لگدی به شکم من زدی و رفتی‌. آن لگد را که 

زدی برق از چشمانم پرید و حسابی‌ عاشقت شدم. 

از آن به بعد هر روز من زیر درخت گیلاس می‌‌ایستادم تا تورا ببینم، ولی‌ 

هیچوقت ندیدم. اول فکر کردم که شاید خانه تان را عوض کردید ولی‌ بعدا 

فهمیدم درخت گیلاس را اشتباه آمده بودم. 
یک قاب عکس خالی‌ روی میزم گذاشتم و داخل آن نوشتم "عشقم" هروقت آن را 

میبینم به تو فکر می‌کنم و تصویر تو را به ذهن می‌‌آورم! مثلا همین دیروز داداشم داشت به قاب نگاه 

میکرد، دو تا زدم تو سرشو بهش گفتم مگه تو خودت ناموس نداری به دختر 

مردم نگاه میکنی‌؟ 
راستی‌ این شماره‌ای که به من دادی خیلی‌ به دردم خورد. هر روز زنگ میزنم 

و یک ساعت باهات درد‌ دل‌ می‌کنم و تو هم هی‌ میگی‌ "مشترک مورد نظر در 

شبکه موجود نمی‌باشد" من که میدونم منظورت از این حرفا چیه!! منظورت اینه 

که تو هم به من عشق میورزی، مگه نه!؟ 
یه چیزی بهت میگم ولی‌ ناراحت نشی‌، گوساله! این چه وضع ابراز عشقه؟ 

ناراحت شدی؟ خاک بر سر بی جنبت!! آدم انقد بی جنبه؟ 

ولی‌ میدونم یکی‌ از این روزا سرتو میندازی پایین و عین بچهٔ آدم میای تو 

خونهٔ من، راستی‌ خواستی‌ بیای ده تا نون بربری هم سر راهت بخر 
یه روزی میام خواستگاریت، می‌خوام خیلی‌ گرم و صمیمی‌ باباتو ببوسم و 

چندتا شوخی‌ دستی‌ هم باهاش می‌کنم که حسابی‌ اول زندگی‌ باهم رفیق بشیم، 

راستی‌ کلهٔ بابت مثل نور افکن میمونه. بعد عروسی‌ بهش بگو خیلی‌ طرف 

خونهٔ ما پیداش نشه. من آدم کچل میبینم مزاجم بهم میریزه 
چند وقت پیش یه دسته گل برات از باغچه کندم که سر کوچتون دادمش به یه 

دختر دیگه، فکر بد نکن! دختر داشت نگاهم میکرد منم تو رودرواسی گیر کردم 

گل‌ رو دادم بهش، اونم لبخند ملیحی از ته روده اش به من زد. درسته دختره 

از تو خیلی‌ خوشگل تر بود ولی‌ چیکار کنم که بیخ ریش خودمی. 
راستی‌ من عاشق قورمه سبزی ام (البته بعد از تو) اگه برام خواستی‌ درست 

کنی‌ حواست باشه، بی‌ نمک بشه، بسوزه ، بد طعم بشه همچی لگدی بهت میزنم 

كه نفهمی از من خوردی یا از خر 
خلاصه اینکه بی‌ قراری نکن، یه خط شعر هم برات گفتم. 

خوشت اومد اومد، نیومد به درک 

بی‌ تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم فکر نکن یاد تو بودم 

داشتم اونجا ول می‌گشتم 
غضنفر تو

 

 

 







 اصفهانیه توی اتوبان با سرعت ۱۸۰ کیلومتر می رفته که پلیس با دوربینش شکارش می کنه و ماشینش رو متوقف می کنه. پلیس میاد کنار ماشین و میگه گواهینامه و کارت ماشین ! 
یارو با لهجه ی غلیظ اصفهانی میگه :من گواهینامه ندارم. این ماشینم مالی من نیست کارتا ایناشم پیشی من نیست … راستیش من صاحب ماشینا کشتم ا جنازاشم انداختم تو صندوق عقب. چاقوشم صندلی عقب گذاشتم. حالاوم داشتم میرفتم از مرز فرار کونم که شوما منو گیریفتین … 



مامور پلیس که حسابی گیج شده بود بی سیم می زنه به فرماندش و عین قضیه رو گزارش میده و در خواست کمک فوری می کنه؛ فرمانده ش هم بهش می گه که کاری نکنه تا اون خودشو برسونه 

فرمانده خیلی سریع خودشو به محل می رسونه و به راننده اصفهانی می گه: 

آقا گواهینامه ؟ 
اصفهانیه گواهینامه اش رو از تو جیبش در میاره و به فرمانده می ده 
فرمانده می گه آقا کارت ماشین ؟ 
اصفهانیه کارت ماشینو در میاره و می ده به فرمانده 
فرمانده که روی صندلی عقب چاقویی پیدا نکرده با عصبانیت دستور می ده تا راننده در صندوق عقب رو باز کنه 
اصفهانیه در صندوق رو باز می کند و فرمانده می بینه که صندوق هم خالیست! 

فرمانده که حسابی گیج شده بود به اصفهانیه میگه: پس این مامور ما چی میگه ؟ 
اصفهانیه می گه: چه میدونم والا جناب سرهنگ. لابد الانم می خواد بگه من ۱۸۰ تا سرعت می رفتم !!

 

 

 







 يکي از دوستام تعريف ميکرد: 

مامانم موقع نماز خوندن عادت داره به زبون الله اکبري با ما مکالمه کنه! 

يعني اينکه وسطِ نماز هر الله اکبر بلندي که ميگه،يه منظوري داره! 

اونموقع ست که ما هي چک ميکنيم ببينيم منظورش چيه! 

يه روز وسط نماز يه الله اکبر کشداري گفت! 

منم مثل فشنگ از جام پريدم و زير گازو چک کردم؛ 

پشت درو نگاه کردم که ببينم کسي در نزده باشه! 

چراغارو چک کردم مبادا يکي روشن مونده باشه! 

چيزي پيدا نکردم به مامانم نگاه کردم ديدم داره هي با چشم و ابروش واسه من ناز ميکنه! 

آخر که ديد من نفهميدم يه اخمي کرد و يه الله اکبر شديد و بيخيال شد! 

وقتي نمازش تموم شد با عصبانيت برگشت گفت: 

واقعا که خـــــــــــــري! مگه کوري نميبيني گرممه! 



يه ساعته ميگم کــولر رو روشن کن ..!  

 

 

 







 صبحگاه: 
فرمانده: پس این سربازه‌ها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !) کجان؟ 
معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن 
ساعت 10 صبح همه بیدار میشوند... 
سلام سارا جان 
سلام نازنین، صبحت بخیر 
عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر 
سلام نرگس 
سلام معصومه جان 
ماندانا جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی... 

صبحانه 
وا... آقای فرمانده، عسل ندارید؟ 
چرا کره بو میده؟ 
بچه‌ها، من این نون رو نمیتونم بخورم، دلم نفع میکنه 
آقای فرمانده، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم: 



بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه (دیگه تقریبا شده ظهرگاه) 
فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدید 
وا نه، لباسامون خاکی میشه ... 
آره، تازه پاره هم میشه ... 
وای وای خاک میره تو دهنمون ... 
من پسر خواهرم انگلیسه میگه اونجا ... 





بقيه در ادامه مطلب....

 

 

 







 مردي با اسلحه وارد يك بانك شد و تقاضاي پول كرد 
وقتي پولهارا دريافت كرد رو به يكي از مشتريان بانك كرد و پرسيد : آيا شما ديديد كه من از اين بانك دزدي كنم؟ 
مرد پاسخ داد : بله قربان من ديدم 
سپس دزد اسلحه را به سمت شقيقه مرد گرفت و اورا در جا كشت 
او مجددا رو به زن و شوهري كرد كه نزديك او ايستاده بودند و از آنها پرسيد آيا شما ديديد كه من از اين بانك دزدي كنم؟ 
مرد پاسخ داد : نه قربان. من نديدم اما همسرم ديد 

نكته اخلاقي: وقتي شانس در خانه شما را ميزند .... از آن استفاده كنيد

 

 

 







 روزی گروهی از اهالی يک قبيله سرخپوست به رييس تازه انتخاب شده قبيله مراجعه می کنند و از او می پرسند به نظر شما امسال زمستان سردی پيش رو خواهيم داشت؟ رييس هم می گويد : ممکن است ، بهتر اين است که برای زمستان هيزم جمع کنيد. 
چند روز بعد رييس با اداره هواشناسی تماس می گيرد و می پرسد : آيا امسال زمستان سردی خواهيم داشت؟ کارشناس هواشناسی پاسخ می دهد: احتمالا بله. 
رييس مردان قبيله را جمع می کند و می گويد : بهتر است هيزم بيشتری جمع کنيم چون زمستان سردی پيش رو داريم. 
چند روز بعد دوباره با اداره هواشناسی تماس می گيرد و باز از پيش بينی سرمای زمستان می پرسد. اينبار کارشناس هواشناسی می گويد : بله حتما زمستان سردی پيش رو داريم. 
رييس بار ديگر مردان قبيله را جمع می کند و می گويد تلاش بيشتری برای جمع کردن هيزم بکنند چون زمستان سرد و سختی پيش رو خواهد بود. 
رييس پس از چند روز برای اطمينان بيشتر باز با اداره هواشناسی تماس می گيرد و می پرسد: آيا زمستان سرد و سختی پيش رو داريم؟ 
کارشناس می گويد : بله امسال ما سردترين و سخت ترين زمستان تاريخ را پيش رو داريم. 
رييس با تعجب می پرسد : آخر شما از کجا به اين تنيجه رسيده ايد؟ 
کارشناس می گويد : چون سرخپوست ها به طور ديوانه واری مشغول جمع کردن و ذخيره هيزمند!!

 

 

 







 تعمیر و نگهداری از کاخ سفید بصورت یک مناقصه مطرح شد. 
یک پیمانکار آمریکایی، یک مکزیکی و یک ایرانی در این مناقصه شرکت کردند. 
پیمانکار آمریکایی پس از بازدید محل و بررسی هزینه ها مبلغ پیشنهادی خود را 900 دلار اعلام کرد. 


مسؤل کاخ سفید دلیل قیمت گذاری اش را پرسید و وی در پاسخ گفت: 
400 دلار بابت تهیه مواد اولیه + 400 دلار بابت هزینه های کارگران و... + 100 دلار استفاده بنده. .. 

پیمانکار مکزیکی هم پس از بازدید محل و بررسی هزینه ها مبلغ پیشنهادی خود را 700 دلار اعلام کرد : 
300 دلار بابت تهیه مواد اولیه + 300 دلار بابت هزینه های کارگران و... + 100 دلار استفاده بنده. .. 


اما نوبت به پیمانکار ایرانی که رسید بدون محاسبه و بازدید از محل به سمت مسؤل کاح سفید رفت و در گوشش گفت: قیمت پیشنهادی من 2700 دلار است!!! 
مسؤل کاخ سفید با عصبانیت گفت: تو دیوانه شدی، چرا 2700 دلار؟!!!!! 
پیمانکار ایرانی در کمال خونسردی در گوشش گفت: 

آرام باش... 
1000 دلار برای تو...... و1000 برای من ....... و انجام کار هم با پیمانکار مکزیکی. 

وبه اين ترتيب پیمانکار ایرانی در مناقصه برنده شد!!!!

 

 

 







 نامش علیرضاست و فامیلی مستعارش امینی. نمیدانم مشهدی است یا زاهدانی. فقط میدانم که بین دوستان نزدیکش به دو جنسه معروف است. با او در یک کافیشاپ در مشهد قرار میگذارم. چون مطالبم را در روزنامه میخواند، اعتماد میکند و میگوید که حتما میآید. قول میدهم از او عکس نگیرم. وقت انتشار مصاحبه همزمان شد با سفرش به کربلا. خودش الان آنجاست و من این مصاحبه را منتشر میکنم : 

چند سال داری؟ 
متولد ۶۸ هستم. 
تحصیلاتت چقدر است؟ 
فوق دیپلم کامپیوترم را دارم میگیرم. 
در دوران تحصیل مشکلی نداشته ای؟ 
نه. 
کسی اذیتت نمیکرد؟ 
آن موقع کسی نمیدانست وضعیتم چطور است. 
یعنی از همه پنهان کرده بودی؟ 
بله! 
خانوادهات هم نمیدانستند؟ 
نه! هنوز هم نمیدانند. 

 

 

بقيه در ادامه مطلب.......

 

 

 







 یه خانومی رفته بود بعد از ۴ تا شوهر ، شوهر کرده بود و این بار فوق العاده از “همه نظر” 
از ازدواجش راضی بود ! 
دوستش بهش گفت : خدا رو شکر که الان همه چی رو به راهه ، ولی خوب بیا تعریف کن برای 
منم بشه تجربه ، چرا از شوهرات جدا شدی ؟! 
گفت : 
شوهر اولم مهندس بود ، همیشه میخواست سایز همه چیزمُ اندازه گیری کنه و زاویه ها رو 
از قبل پیش بینی کنه و … اعصابم کشش نداشت با این زندگی کنم ، آخرشم میشست به محاسبه 
درصد خطای ناشی از فیلان ! 
شوهر دومم پزشک بود ، همیشه تا میومدیم شروع کنیم ، میگفت : نه ، بذار من همه جا رو ضد 
عفونی کنم ، بذار دستکشمُ دستم کنم ، بذار … اعصاب و روانمُ کار میگرفت ! 
شوهر سومم ، مدیر عامل یه شرکت بود ، همیشه تا میومدم درخواست میدادم ، میرفت سراغ 
سر رسیدش و میگفت : باید هفته ی پیش هماهنگ میکردی … حوصله ی اینم نداشتم ! 
شوهر چهارمم یه نجار بود ، همیشه مدادش پشت گوشش بود و بعضی وقتا نوک مدادِ اذیتم 
میکرد ، ضمنا هردفه هم میخواستم برم استخر ، باید یه پاک کن برمیداشتم همه ی تنمُ پاک میکردم ! 
تا بالاخره با این معلم ازدواج کردم و الان همه چی آرومه و منم چقد خوشحالم ! 
دوستش گفت : مگه این چه فرقی داره با بقیه ؟! 
گفت : همیشه وقتی کارمون تموم میشه میگه : عزیزم اگه متوجه نشدی یه بار دیگه تکرار کنم !!! 

 

 

 

 








دخترها گفتند کامپيوتر مذکره ! به اين دلايل: 
۱- وقتی بهش عادت ميکنيم؛ فکر ميکنيم بدون اون نميتونيم کاری بکنيم . 
۲-با اونکه اطلاعات زيادی دارند ؛نادونن!بدون برنامه آماده هیچ کاری نمیکنن! 
۳-قراره مشکلات رو حل کنن ؛اما اغلب مشکل خودشونن! 
۴-همين که بهشون عادت میکنیم ؛ کاراييشونو از دست ميدن ! 
۵- نگاه کردن به history شون معمولا باعث ميشه شاخ دربياريم ! 

پسرها گفتند کامپيوتر مونثه! به اين دلايل: 
۱-به غير از خالقشون کسی از منطق درونيشون سر در نمياره! 
۲- فهميدن زبونشون مستلزم سالها رنج بردن و تلاش کردنه! 
۳-وقتی با هزار زحمت زبونشونو یاد میگیریم تازه میفهمیم یه زبون جدید اومده! 
۴-همین که پایبندش بشیم باید همه پولمونو خرج خرید لوازم جانبیش کنیم!!! 
۵-دائم باید update شون کنیم وگرنه کاراییشونو از دست میدن!

 

 

 

 

 







 قبل از ازدواج : خوابیدن تا لنگ ظهر 
بعد از ازدواج : بیدار شدن زودتر از خورشید 
نتیجه اخلاقی : سحر خیز شدن 

قبل از ازدواج : رفتن به سفر بی اجازه 
بعد از ازدواج : رفتن به حیاط با اجازه 
نتیجه اخلاقی : با ادب شدن 

قبل از ازدواج : خوردن بهترین غذاها بی منت 
بعد از ازدواج : خوردن غذا های سوخته با منت 
نتیجه اخلاقی : متواضع شدن 

قبل از ازدواج : استراحت مطلق بی جر و بحث 
بعد از ازدواج : کار کردن در شرایط سخت 
نتیجه اخلاقی : ورزیده شدن 

قبل از ازدواج : رفتن به اماکن تفریحی 
بعد از ازدواج : سر زدن به فامیل خانوم 
نتیجه اخلاقی : صله رحم 

قبل از ازدواج : آموزش گیتار و سنتور و غیره 
بعد از ازدواج : آموزش بچه داری و شستن ظرف 
نتیجه اخلاقی : آموزش های کاربردی و مفید 

قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جیبی از بابا 
بعد از ازدواج : دادن کل حقوق به خانوم 
نتیجه اخلاقی : با سخاوت شدن 

قبل از ازدواج : ایستادن در صف سینما و استخر 
بعد از ازدواج : ایستادن در صف شیر و نان 
نتیجه اخلاقی : آموزش ایستادگی 

قبل از ازدواج : رفتن به سفرهای هفتگی 
بعد از ازدواج : در حسرت رفتن به پارک سر کوچه 
نتیجه اخلاقی : امنیت کامل. 

 

 

 

 







 روزه گرفتن در ۳ روز اول سال ثواب معادل با ۱۲۰ سال عبادت خالصانه دارد ! 
یک حدیث هم هست که میگه : 
مدت دید و بازدید در عید بیشتر از ۱۰ دقیقه مکروه است ! 




نظر به اینکه عید دیدنی به صورت رفت و برگشت انجام میشه 
جهت رفاه حال مردم ، سال ۹۱ عید دیدنی به صورت حذفی برگذار میشود ! 




مزیت مجرد بودن اینکه شب عید به خاطر بی پولی ، شرمنده زن و بچه ات نمی شی ! 




اطلاعیه شماره ۱ نوروزی : 
هر کس عیدی من را قبل از تحویل سال بدهد 
از ۲۰ درصد جایزه خوش حسابی برخوردار میشود ! 
هر ۵ هزار تومان ۱ امتیاز ! 



تذکر جدی به عیدی بگیران 
عیدی خود را در جیب خود نگه دارید ! 
ما هنوز سر اون عیدی هایی که ازمون میگرفتن 
و میرفتن واسم حساب بانکی باز میکردن، اما هیچ وقت ندیدمشون 
با خانوادمون درگیرم ! 





اطلاعیه : 
اونقدر که آیفون تصویری در ایام عید کارائی داره 
تلویزیون و ماهواره و غیره کارائی نداره 
جهت یاد آوری گفتم ! 
مهمان حبیب خداست ! 




بیانیه صنف عیدی بگیران در سال ۹۱ 

با توجه به افزایش نرخ دلار و افزایش تورم و گرانی مخارج 
تعرفه عیدی در سال ۹۱ به شرح زیر است : 
اقوام درجه ۱ : ۲۰ تا ۲۵ هزار تومان 
اقوام درجه ۲ : ۲ تا ۵ هزار تومان 
اقوام درجه ۳ : هرچه کَرَمِشون بود ! 
تذکر : عیدی امسال هم در دید و هم در بازدید دریافت میشود ! 
پرداخت فقط نقد ! 




یک حدیث هست که میفرماید 
بعضی از مهمون‌ها حبیب خدا نیستن عذاب الهین …. 
گفتم در جریان باشید 

 

 

 

 







 یه پشه مشاهده کردم تو اتاق.رفتم یه دماسنج آوردم نشستم جلوش نشونش دادم 
و باهاش منطقی بحث کردم که هنوز سرده هوا.اونم قبول کرد و رفت ! 


یکی از دوراهی‌های زندگی وقتی‌ است که نمی‌دانید 
در شیشه‌ای مقابل‌تان را باید «بکشید» یا «فشار دهید»! 


والا ما بچه بودیم همش اون خانوم مجری مهربونه بودا خانوم رضایی!میگفت: شما… مام میگفتیم: ما؟میگفت: بعله شما که نزدیک تلویزیون نشستی، یکم برو عقبتر بشین!مام میرفتیم عقب! بعد میگفت: یکم عقبتر!آقا مام تا نزدیکیهای در ورودی میرفتیم عقب که نکنه لج کنه کارتون نشون نده..!یعنی یه همچین اسکولای دوست داشتنی ای بودیم ما..! 


ایرانسل اس ام اس داده مشترک گرامی ۵۰۰کیلوبایت هدیه ما به شما استفاده اینترنت رایگان ! 
مدت اعتبار ۳۰ روز !!!! 

یا ما خیلی اوسگولیم 
یا اونا خیلی اوسگلن 
یا میخواستن شوخی کنن 
یا نمیفهمن ۵۰۰ کیلوبایت ینی چی 
یا نمیفهمن اینترنت ینی چی 

پ.ن : برای دوستم این اس اومده ، با ذوق زنگ زده به من میگه برنده شدم ! 
بدبخت فک کرده ۵۰۰ کیلو پرتقال برنده شده ! یه همچین مملکتی داریم کلا ! 


شمام عادت دارین عین من اینقدر یه آهنگی رو گوش کنین تا کهیر بزنین و اسهال بگیرین ؟ 


فکر کنم خدا وقتی داشت دماغ ما ایرانیا رو می آفرید دکمه Caps Lock رو فشار داده بود… 


دو ساعت پشت تلفن معطلی که گوشی رو برداره، تا میایی خمیازه بکشی یارو میگه الو! 


دیدن یه سوسک توی اتاق خواب درواقع مسئله خاصی نیست 
مسئله خاص از اونجا شروع میشه که : سوسکه ناپدید میشه… !! 


یادش بخیر قدیمـا رو عیدی فک و فامیل حســـــاب باز میکردیم 
امسال خیلـــی بهمون لطف کنن ماچمون میکنن…! 


تا حالا دقت کردین وقتی می خوایم یقه لباس یا روی سینه رو نیگاه کــنیم لب و لوچه آدم کج میشه ! همین الان امتحان اگه کن باورت نمیشه ! 


من موندم این مخترع نون تافتون چه فکری کرده این همه سوراخ گذاشته رو این نوون؟؟؟ 
یه لقمه درست حسابیم نمیشه گرفت همش نشت میکنه! 


فقط یه ایرانی میتونه بعد از شنیدن صدای پیغامگیرِ تلفن بگه “عِـه رفت رو پیغامگیرشون” و سریعاً تلفن رو قطع کنه :خخخخخ 


قدیما یه چیپسایی بود تو شهربازی و… که هیچ نوع اسم و بسته بندی نداشت، 
تو پلاستیکای شفاف و دراز میریختن و سرشو منگنه میکرد. خیلی خوشمزه بودن 
۱ دونه اش می ارزید به ۱۰ تا بسته از این چیپسا که همش توش هواست ! 


والــدیــــن گـرامـــی‌ .. 

اگر دخترتون هنگام خوندن اس ام اس ،یک لبخندِ احمقانه رو صورتش نقش میبنده .. 
اون اس ام اس از دوست پسرشه .. 
قلم پاشو میتونید خورد کنید 


اِ … اینجا چه گهی میخوری ؟ چیست !؟ 
واکنش شاد دو ایرانی به هنگام دیدن هم در یک جای غریب ! 


یه زمانی بهمون میگفتن “یه دقیقه از اون اینترنت لامصب بیا بیرون میخوام تلفن کنم” !! 


لذتی که در فشار دادن معشوق تا مرز شکستن استخوانها 
و گاز گرفتن تا مرز کندن گوشت اوست 
در نوازش و بوسه ی عاشقانه به وی نیست. 
ستاد حمایت از نامزد بازی های وحشیانه! 


هنوز هستن پسرایی که میزنن بغل، از ماشین پیاده میشن، میرن جلو دختره، 
چند دقیقه التماسش میکنن تا شماره‌شون رو بگیره! 
نسلشون منقرض شه به حق پنج تن آل عبا 

عوضش هستن پسرایی که واسه دختر می زنن کنار، دختر میاد سوار شه می گازن میرن…! 
خدا نگهشون داره به حق همین شب عزیز !! 


ما از اون پیرمرد، پیرزنای بی آزاری میشیم که حوصله ی کسی رو سر نمیبریم ! 
یه لپ تاپ بهمون بدن همه چی حله ! 


کاربردهای مختلف ” مُردن ” در فرهنگ ما !! 
برو بمیر : برو گمشو ! 
بمیرم برایت : خیلی دلم برایت می سوزد ! 
می میرم برایت : عاشقتم ! 
می مردی ؟ : چرا کار را انجام ندادی ؟ 
… مردی ؟ : چرا جواب نمی دهی ؟ 
نمردیم و … : بالاخره اتفاق افتاد ! 
مردیم تا … : صبرمان تمام شد ! 
مرده : بی حال ! 
مردنی : نحیف و لاغر ! 
مردم : خسته شدم! 
من بمیرم ؟ : راست می گی؟ 

 

 

 

 







 باعث افتخار است که عرض شادباش و تبریک اینجانب 
زودتر از نسیم روح بخش نوروز خدمتتان شرفیاب شود . . . 
پیشاپیش عیدتان مبارک 



اس ام اس تبریک نوروز ۹۱، اس ام اس مخصوص سال نو، 
نه زمستانی باش که بلرزانی و نه تابستانی باش که بسوزانی 
بهاری باش که برویانی … 


عید واقعی از آن کسی است 
که آخر سالش را جشن بگیرد نه اول سال را 



عید حقیقی را کسانی درک میکنند 
که با یک چشم بر گذشته بگریند و با چشم دیگر 
به آینده لبخند بزنند . . . 

 

 

 

بقيه در ادامه مطلب....

 

 

 







 دختر 

1ـ لباساشو رو درمیاره٬ رنگ روشن ها رو تو یك سبد و تیره ها رو تو یكی دیگه میگذاره. 

۲ـ در حموم رو از تو قفل میكنه٬ جلوی آیینه می ایسته٬ شكمش رو كه تمام مدت داده بود تو٬ میده بیرون و شروع میكنه به غر غر و ایراد گرفتن از نقطه نقطه بدنش. 

۳ـ در كمد رو باز میكنه انواع شامپو و صابون معطر مخصوص پوست صورت٬مو٬ بدن٬ كف پا و ... رو بیرون میاره و می چینه رو لبه وان. 

۴ـ موهاش رو با شامپوی نارگیلی تقویت كننده٬ پرپشت كننده٬ براق كننده و...میشوره و هفده دقیقه ماساژ میده. 

۵ـ یكبار دیگه با همون شامپو موهاشو میشوره. 

۶ـ نرم كننده معطر پرتقالی رو به موهاش میماله تا ۶۰ میشماره. 

۷ـ سی و پنج دقیقه زیر دوش می مونه.خوب آخه باید خیالش راحت بشه كه تمام مواد شیمیایی از موهاش پاك شده. وگرنه بعد از حموم موها وز میكنه. 

۸ ـ خمیر ریش داداشی رو كش میره و شیش كیلو خالی میكنه رو ساق پا و دست و پشت لب. بعد یه تیغ بر میداره و یا علی. آی!!!! 

۹ـ موهاش رو حسابی می چلونه٬ حوله رو مثل عمامه می پیچه دور سرش. تو آیینه خودشو ورانداز میكنه. از اینكه در اثر كشش حوله چشم و ابروش كشیده شده٬ احساس خوشگلی می كنه و یه ماچ گنده واسه عكس خودش تو آیینه میفرسته. 

۱۰ـ خوشحالیش زیاد دوام نمیاره. چون یه جوش سرسیاه بی اجازه نوك دماغش سبز شده. 

۱۱ـ تمام نقاط بدنش رو معاینه میكنه و با ناخن و موچین میره به جنگ جوشها و موهای زائد بی تربیت. 

۱۲ـ حوله ش رو می پوشه و میره به اتاقش.تمام بدنش رو با لوسیون چرب میكنه. 

۱۳ـ چهل بار لباس می پوشه و در میاره تا انتخاب كنه. 

۱۴ـ ۴۵ دقیقه پشت میز توالت می شینه و آرایش میكنه. 

ساعت ۸ شب. 



یك پسر در حمام.... 

ساعت ۴ بعد از ظهر. 

۱ـ همون طور كه رو تخت نشسته ٬ لباساشو میكنه. هر كدوم رو پرت میكنه یه گوشه اتاق. 

۲ـ نیم وجب حوله رو میگیره دور باسنش و میره به سمت حموم. 

۳ـ می ایسته جلوی آیینه. شكمش رو میده تو. بازو میگیره. فیگور چپ٬ فیگور راست٬ نیم ساعت قربون صدقه خودش میره٬ (این قدوبالا رو ببین چه كرده .لای لای لالای لای)مامان جونش هم از تو آشپزخونه تایید میكنه. 

۴ـ زیر بغلش رو بو میكنه و رنگ چهره ش بر میگرده. سبز٬ آبی٬ بنفش... 

۵ ـ در كمد شامپو ها رو باز نمیكنه چون اصلا توش چیزی نداره. 

۶ـ با قالب صابون سبزش زیر بغلهاشو كف مالی میكنه. یه عالمه مو می چسبه به صابون. 

۷ـ با همون صابون صورت و مو و بدنش رو هم میشوره. 

۸ ـ نرم كننده مو؟؟؟ برو بابا 

۹ـ زیر دوش میگوزه و به خاطر اكو شدن صداش تو حموم ٬كر كر میخنده . 

۱۰ـ دو دقیقه بعد دوباره میزنه زیر خنده٬ آخه این دفعه بوش رسیده به دماغش. 

۱۱ـ چاه حموم رو هدف گیری میكنه و میشاشه توش. 

۱۲ـ از زیر دوش میاد بیرون و یكهو می بینه یادش رفته بوده در حموم رو ببنده. و همه فرش و كف خونه خیس شده.( بیخیال...مامان خشك میكنه) 

۱۳ـ حوله فسقلیش رو می پیچه دور باسنش و همون طور خیس خیس میره تو اتاق. 

۱۴ـ حوله خیس رو پرت میكنه رو تخت و ۲ دقیقه ای لباس می پوشه 

 

 

 

 







 1- س/ی/ن/ه جلو , ب/ا/س/ن عقب , دماغ سر بالا 
2- همشون میگن به هیچ پسری اطمینان ندارن اما ... 
3- همشون قبل از اینکه باهات دوست بشن BF نداشتن هیچ وقت. 
4- BF شون مال خودشونه اما خودشون مال همه هستن. 
5- همشون از دم خالی بندن. 
6- هیچ وقت روز تولدت یادشون نیست. 
7- خیلی اتفاقی وقتی باهاشون دوست میشی 4 روز بعدش تولدشونه. 
8- همیشه کیف پولشون رو تو خونه جا گذاشتن. 
9- همیشه 3 یا 4 تا خواستگار دکتر و مهندس دارن. 
10- همه ی پسرای دنیا رو نگاه می کنن اما نباید BF شون حتی یک دختر غریبه رو هم ببینه. 

 

 

 







 تا حالا دقت کردین وقتی نصف شب تلویزیون رو روشن می کنی ولوم تا ته زیاده !! 


تا حالا دقت کردین وقتی موبایل نو میخری هی از دستت میوفته ولی بعد از چند وقت دیگه نمیوفته ! 


تا حالا دقت کردین صدای دزدگیر ماشینو همه میشنون بجز خود صاحب ماشین ! 
{ مخصوصاً نصف شب } 



تا حالا دقت کردین وقت رانندگی به محض اینکه احساس میکنیم راه رو گم کردیم ، اول اون ضبط ماشین رو کم میکنیم ! 


تا حالا دقت کردین تا تقویم سال جدید می گیریم اولین چیزی که می بینیم تاریخ تولدمونه که ببینیم چند شنبه میشه ! 


تا حالا دقت کردین خارجیا تو آسانسور همه رو به در آسانسور وایمیسن ولی ما ایرانیا رو به هم ! 


تا حالا دقت کردین مامانا بعضی وسایلشونو یه جاهایی قایم میکنن که اگه ده تا گروه تجسس هم بیاد نمیتونن پیداش کنن ! 


تا حالا دقت کردین وقتی برمیگردیم خونه و میخوایم اون چیزی رو که جا گذاشتیمُ برداریم ، با زانو و با زحمت زیاد میریم تو خونه که فرش کثیف نشه ولی برگشتنش خسته می شیم با کفش از رو فرش رد می شیم ! 


تا حالا دقت کردین وقتی امتحانی یک کاری انجام میدین خوب در میاد ! اما وقتی که موقع انجام همون کار برای مقصود اصلی می رسه گند کشیده میشه به همه چی ! 


تا حالا دقت کردین هرچی کنترل تلویزیون از دسترس دورتره ، برنامه ی درحال پخش جذاب تره ! 



تا حالا دقت کردین ﺍﻳﻨﺎﻳﯽ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻴﺸﻴﻨﻦ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺣﺎﺿﺮﻥ ۴۵ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﻛﻤﺮﺑﻨﺪ ﺍﻳﻤﻨﯽ ﺭﻭ ﺑﮕﻴﺮﻥ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺸﻮﻥ ﻭﻟﯽ ﺍﻳﻦ ﺑﻴﻠﺒﻴﻠﻜِﺸﻮ ﺟﺎ ﻧﻨﺪﺍﺯﻥ ! 
ﮐﻼ ﺁﺩﻣﺎﯼ ﺻﺒﻮﺭﯾﻦ ، خسته نباشن ! 


تا حالا دقت کردین ۱ ساعت مونده به امتحان به این فکر میفتیم که اگه فقط یه کم زودتر میخوندیمش ۲۰ میشدیم ؛ چه راحت بود ! 


تا حالا دقت کردین وقتی تو صف پمپِ بنزین هستین و از یک صف به صف دیگری می رین، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی می شه ! 


تا حالا دقت کردین “ موفق باشید ”های استاد آخر برگه امتحان ، جواب همون “ خسته نباشید ” هاییه که وسط درس دادنش میگفتیم ! 


تاحالا دقت کردین ما ایرانیا از فیلمی که ۱۰ تا اسکارم گرفته میتونیم کلی سوتی بگیریم ! 


تا حالا دقت کردین تو حراج مغازه ها مثلا نوشته “ کلیه اجناس فقط ۲۰ هزار تومان ” بعد دقیقآ اون چیزی که تو انتخاب میکنی قیمتش ۴۰ هزار تومانه !! 


تا حالا دقت کردین تنها کلمه رو کیبورد کامپوتر که فارسی و انگلیسیش یکیه ” S ” هست !! 


تا حالا دقت کردین که بعضیارو وقتی کتک میزنی میخندن ؟؟ ولی با بعضیا وقتی شوخی میکنی بخندن ناراحت میشن ! 

 

 

 

 







 فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت. 
هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید. 
وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند. 
هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست. 

و اما خبر بد این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود. 
هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه... 
حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون ؟ 

 

 

 







 وقتي در اسانسور بسته ميشه با صداي بلند بگين :نترسين.. نگران نباشين ..لازم نيست خونواده هاتون رو خبر کنين چند لحظه ديگه در باز ميشه 

وقتي از آسانسور پياده ميشين دگمه همه طبقات رو بزنين...مخصوصا اگه يه عده هنوز تو آسانسور هستن 

يه دوست خيالي تون رو جوري که انگار همراه شما هست به همه معرفي کنين و شروع کنين الکي باهاش حرف زدن 

رو به ديوار آسانسور در حالي که پشت تون به همه هست بايستين...اگه شما نفر اولي باشيد که سوار شدين به احتمال زياد بقيه هم همين کارو ميکنن 

يه دفه بگين : اي واي ..نه .. بارون گرفت... بعدش چترتون رو باز کنين 

از همه آدرس اي- ميلشون رو بپرسين و بعد آدرس هاشون رو مسخره کنين 

توي يه دستمال فين کنين سپس به بقيه نشون بدين 

در کيفنون رو باز کنين و انگار يکي اون تو هست يواش بگين ..هواي کافي داري؟؟؟ 

هر کسي که وارد ميشه باهاش دست بدين و يه سلام عليک حسابي بکنين و بگين ميتو نه شما رو جنا ب تيمسار صدا کنه 

هر از چند گاهي صداي گربه در بيارين 

به يکي از مسافر ها خيره بشين بعد يه دفعه بگين ..ا وه تو که يکي از اون هايي...بعد تا ميتونين ازش فاصله بگيرين 

يه عروسک خيمه شب بازي دستتون بکنين و با بقبه مسافر ها از طرف اون حرف بزنين 

هر طبفه که ميرسين ..صداي دينگ در بيارين..بعد به يکي از مسافر ها بگين نوبت تو هست ...خدا بيامرزتت 

يه صندلي (تا شو) با خودتون بيارين يه دوربين با خودتون بيارين و از بقيه مسافر ها عکس بگيرين 

البته اگه ديدين همون پايين تحويلتون دادن به بيمارستان از ما به دل نگيرين 

 

 

 

 







 قبل از ازدواج : خوابيدن تا لنگ ظهر 
بعد از ازدواج : بيدار شدن زودتر از خورشيد 
نتيجه اخلاقي : سحر خيز شدن!!! 

قبل از ازدواج : رفتن به سفر بي اجازه 
بعد از ازدواج : رفتن به حياط با اجازه 
نتيجه اخلاقي : با ادب شدن!!! 

قبل از ازدواج : خوردن بهترين غذاها بي منت 
بعد از ازدواج : خوردن غذا هاي سوخته با منت 
نتيجه اخلاقي : متواضع شدن!!! 

قبل از ازدواج : استراحت مطلق بي جر و بحث 
بعد از ازدواج : كار كردن در شرايط سخت 
نتيجه اخلاقي : ورزيده شدن!!! 

قبل از ازدواج : رفتن به اماكن تفريحي 
بعد از ازدواج : سر زدن به فاميل خانوم 
نتيجه اخلاقي : صله رحم!!! 
قبل از ازدواج : آموزش گيتار و سنتور و غيره 
بعد از ازدواج : آموزش بچه داري و شستن ظرف 
نتيجه اخلاقي : آموزش های کاربردی و مفید!!! 
قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جيبي از بابا 
بعد از ازدواج : دادن كل حقوق به خانوم 
نتيجه اخلاقي : با سخاوت شدن!!! 

قبل از ازدواج : ايستادن در صف سينما و استخر 
بعد از ازدواج : ايستادن در صف شير و نان 
نتيجه اخلاقي : آموزش ايستادگي!!! 

قبل از ازدواج : رفتن به سفرهاي هفتگي 
بعد از ازدواج : در حسرت رفتن به پارك سر كوچه 
نتيجه اخلاقي : امنيت كامل!!!

 

 

 







 1چرا تو خونه 40 متری ال سی دی ?47 اینچی میذارن؟ 

2. چرا از در که میخوان رد بشن تعارف میکنن ولی سر تقاطع ها به هم رحم نمیکنن؟ 

3. چرا تو شهروند چشم میدوزن به سبد همدیگه؟ 

4. چرا از تو ماشین پوست پرتغال می ریزن بیرون؟ 

5. چرا تو اتوبان وقتی به ماشین جلویی می رسند چراغ میدن؟ 

6. چرا وقتی می رن شلوار بخرن مغازه های کفش فروشی رو هم نگاه می کنن؟ 


7. چرا قبل از ازدواج دنبال پول طرف مقابلن نه اخلاقش؟ 

8. چرا بعد از ازدواج دنبال اخلاق طرف مقابلن نه پولش؟ 

9. چرا همه دوست دارن از این کشور برن؟ 

10. چرا اونهایی که رفتن می خوان برگردن؟ 

11. چرا روز پدر همه لباس زیر کادو می خرند؟ 

12. چرا باجناقها هیچوقت از هم خوششون نمیاد؟ 

13. چرا زنها نمیتونن ماشین پارک کنن؟ 

14. چرا تو مهمونی اگه موز بخورن بی کلاسیه ولی سیب و پرتغال نه؟ 

15. چرا هر رابطه ای یا باید مخفی باشه یا به ازدواج ختم بشه؟ 

16. چرا اگه دوستمون ماشین و خونه بخره ما چشمامون در میاد؟ 

17. چرا سه تار سه تا تار نداره؟ 

18. چرا اکثر ماشینها تو ایران یا سفیدن یا سیاه یا نقره ای؟ 

19. چرا نمیشه با کت و شلوار کتونی پوشید؟ 

20. چرا ترکها نمیتونن با هم فارسی صحبت کنن؟ 

21. چرا زنها وقتی ابرو بر می دارن روحیشون بهتر میشه؟(چه ربطی داره ابرو با روحیه؟) 

22. چرا زنها وقتی رژلب می زنن گردنشون رو به سمت آینه دراز می کنن؟ 

23. چرا داماد باید برقصه ؟ 

24. چرا موقع پخش صحبتهای رئیس جمهور زیرنویس تبلیغاتی نمی ذارن؟ 

25. چرا مردم تو تاکسی راجع به سیاست صحبت میکنن؟ 

26. چرا وقتی یه چیزی خوبه میخایم صاحبش بشیم؟ 

27. چرا وقتی خانومها به تقاطع می رسن بجای ترمز رو گاز فشار میارن؟ 

28. چرا قسمت مردانه اتوبوس بزرگتر از قسمت زنانه است؟ 

29. چرا تو اتوبان دست انداز میذارن؟ 

30. چرا پشت کامیونها شعر می نویسن ؟ 

31. چرا سر عقد عروس دفعه سوم میگه بله؟ 

32. چرا با اینکه همه فضولند از فضولی بدشون میاد؟ 

33. چرا مردها ترجیح میدن گم شن اما آدرس نپرسن؟ 

34. چرا با پیتزا دوغ نمیخورن؟ 

35. چرا زنها سالوادور و فارسی 1 رو از شوهراشون بیشتر میبینند؟ 

36. چرا انقدر حواست پرت شده که نفهمیدی از شماره 32 بلافاصله پریدم شماره 35؟ 

37. چرا انقدر ساده ای که الان رفتی دوباره بالا شماره 32 تا 35 رو دیدی؟ چرا به چشماتم شک داری ها ؟! چرا ؟! 

38. چرا آخه ؟

 

 

 







 ضدحال یعنی سلام کنی جوابتو ندن! 

ضدحال یعنی درس رو با نمره ۹.۷۵ افتادن! 

ضدحال یعنی گل خوردن دقیقه ۹۰! … 



ضدحال یعنی وقتی منتظر فیلم مورد علاقت هستی برق بره! 
ضدحال یعنی بعد از کلی مصیبت که بابات برات موبایل ثبت نام کرده همه سیمکارتا بیاد جز مال تو! 
ضدحال یعنی یه جلسه سر کلاس نری فقط همون یه جلسه استاد حضور غیاب کنه! 
ضدحال یعنی با شکم گرسنه بری تو صف تون تموم کرده باشن! 
ضدحال یعنی یه هفته قبل از اینکه جشن تولد بگیری خاله مامانت فوت کنه! 
ضدحال یعنی قبض تلفن بیاد ……. تومن! 
ضدحال یعنی بعد از کلی مخ زدن تو اینترنت همینکه بیای به نتیجه برسی اشتراکت تموم بشه ! 
ضد حال یعنی یه مانتو خوشگل بخری همون روز اول گیر کنه به صندلی پاره بشه! 
ضدحال یعنی صبح ساعت ۷ بری سر کلاس استاد نیاد! 
ضدحال یعنی شرطی بیدل بزنی امتیازت بشه ۲۵! 

ضدحال یعنی بعد اینکه کلی افه زبان اوومدی نمره زبانت بشه۱۰ 
ضدحال یعنی داداش کوچیکت ۲شاخه مودمو اشتباهن بزنه تو پریز برق! 
ضد حال یعنی بری عروسی خانمها و اقایون جدا باشن! 
ضدحال یعنی تو اتاقت فیلم نگاه میکنی همینکه میرسه جای………مامان بیاد تو! 
ضدحال یعنی نفر ۱۱کنکور شدن! 

ضدحال یعنی کارگردان شدن حنا مخملباف! 

ضدحال یعنی خواننده شدن میناوند! 
ضدحال یعنی فیلم ژاپنی! 
ضدحال یعنی عشق یه طرفه! 
ضدحال یعنی صبح روزی که با دوستات میخوای بری کوه بارون بیاد! 
ضدحال یعنی از سرویس دانشگاه جا موندن! 
ضدحال یعنی با ماشین بابا جریمه شدن! 
ضدحال یعنی عینکت سر جلسه امتحان بیفته زمین بشکنه! 
ضد حال یعنی سر جلسه امتحان خدکارت تموم بشه! 
ضدحال یعنی تاکسی سوار شی وسط راه بنزین تموم کنه! 
ضدحال یعنی دفترچه تلفنتو گم کنی! 
ضد حال یعنی اونیکه خیلی دوستش داری رو نتونی ببینی! 
ضدحال یعنی درس رو بلد نباشی و پنج دقیقه مونده به زنگ تفریح استاد اسمتو صدا کنه! 
ضدحال یعنی یک قدمی خط پایان مسابقه دو به زمین بیفتی و آخر بشی! 
ضدحال یعنی روز آخر خدمت سربازی اضافه خدمت بخوری! 
ضدحال یعنی سر سفره عقد عروس خانوم بگه نه .

 

 

 







 یه پسری ... تیرش تو مخ زنی به سنگ می خوره , یا نمی خواد ریسک کنه و مستقیم پیشنهاد بده , یا دختره اصلا acceptش نمی کنه , Yahoo! ID دختره رو از فیس بوکش برمی داره , بهش PMمی ده:





و یه چند روزی با همین روال ادامه می ده و سعی می کنه بعنوان آبجی داداش اینترنتی , باهاش صمیمی تر و صمیمی تر شه !!! :

شایان ذکر است که ... تو این مرحله تو فیس بوک همدیگه بعنوان Sister/Brother درج شدن تو قسمت Family !



یه روزی از همون روزا (!) آقا پسر داستان ما حس می کنه وقتش رسیده و می خواد مهسا خانومو که جای آبجیش دوستش داره و منظور دیگه ای بهش نداره , خیلی بی منظور !!! ببینه از نزدیک :



و ... یک ساعت بعد از قرار ملاقات حضوری , فوری میاد خونه تا onlineبشه و تا تنور داغه, بچسبونه ! :



و این بود جریان پشت پرده ی این آبجی داداش اینترنتی بازی ها ! به هر کی هم برخورد , نوش جونش ! هیچ پسر و دختری , امکان نداره بتونن کسی رو در حالی که داداش و خواهر واقعیشون نیست, مثلا داداش و خواهر دوست داشته باشن! پس این بچه بازی ها رو بذارین کنار ! هر منظوری دارین (چه دختر چه پسر ) رک حرفتون رو بزنین . گرچه ... خیلی وقت ها هم جواب می ده این روش و طرفی که قصد شوم داره, به مقصد هم می رسه اتفاقا ! ولی کلا روش ضایع و خز و بیش از حد داغونیه !

 

 

 







 مگسی را کشتم 

نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است 

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است 

طفل معصوم به دور سر من می چرخید 

به خیالش قندم 

یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم 

ای دو صد نور به قبرش بارد 

مگس خوبی بود 

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد 

مگسی را کشتم 

مرحوم حسین پناهی 

 

 

 

 







 یکی از علایق و سرگرمی های بابای من وقتی بچه بودم و دبستان می رفتم این بود که ورمیداشت تو پاک کن من ، نوک اتد (نوک مدادی) فرو می کرد بعد وقتی من میخواستم دفترمو پاک کنم ، دفترم خط خطی میشد منم حرص میخوردم که چرا من میخوام دفترمو پاک کنم باز خط خطی میشه؟؟؟ 


بابام قـــــــــــش می کرد از خنده 
بابای کودک آزاااااااااااااره من داشتم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 
گرفتاااااااااااااااار بودیم به خداااا 
مامانم دوچرخه کورسیم که تنها مشکلش این بود که یه چرخ نداشت و رو داده به این کهنه رویی هاااا …جاش ۲ تا جوجه ماشینی زرد و بنفش گرفته 
گرفتااااااار شدیم به خدااا 


************ 


ساعت ۳ صبح بود دیدم صدای پا میاد بعد چند ثانیه برق روشن شد اولش گرخیدم فکر کردم دزد اومده، چشامو باز کردم دیدم داداشمه!!! 

تو خواب و بیداری گفتم چته؟؟؟ حس برادریت گل کرده ۳ صبح؟؟؟ 
برگشته میگه: نه بابا فردا خز پارتی داریم دنبال یه سری آهنگ خز میگردم ، گفتم بیام لپ تاپ تورو بردارم چون تو همیشه آهنگ خز گوش میدی 
من:  
گرفتااااااااااااااااار شدیم به خداااااااااااا 


********* 


مامانم با حالت شاکی اومده میگه : اه من می خواستم امروز رژیم بگیرم تو نذاشتی… 

من:وااا….مامان به من چه؟ 
مامانم:بهت گفتم برنج می خوری گفتی نه مجبور شدم خودم بشینم همشو بخورم…. 
من :  
گرفتااااااااااااااااار شدیم به خداااااااااااا 


************ 


دختر داییم و شوهرش و دختر ۸ سالش سپیده اومده بودن خونمون … بعد میخواستن با مامانم اینا برن خرید … 

دختر داییم بهم گفت مصی جون …مشکلی نیست تا وقتی ما میایم سپیده پیشت بمونه …بیرون اذیت میکنه …! 
گفتم نه بابا …چه مشکلی … 
یهو سپیده داااااد زد …ماماااااااااااااااان ..من و با این یه جا تنها نمیمونم …!! اگه میخواین مصی هم با خودتون ببرید ..!!! 
من :  
گرفتاااااااار شدیم به خداااا 
************ 
همیشه اول ترم تا هرکیُ میبینی می پرسه چند واحد داری 
آرزو به دل موندیم یه بار۱۷ به بالا شه معدلمونُ۲۴ تا واحد برداریمُ بگیم ۲۴تا بگن اااااااااه دمت گرم بابا معدل الف ، 
خلاصه بعد عمری دانشگاه رفتن معدلمون ترم پیش بالا ۱۷ شدُ… اما چه سود که ترم آخرِ کلا مونده ۱۳ واحد،دیگه پُز که نمیشه داد هیچی، حالا این چند روزِ هر کی میخوره به پُستِ ما میپرسه چند تا داری این ترم ؟ تا میگم ۱۳ تا هــــــــــِـــــر هــــــــــــــِر میخنده میگه : مشروط شدی…؟ گرفتـــــــــــار شدیم به خدااااا 

******* 


برادر زادم اومده میگه عمو 
گفتم جون عمو 
میتونی بهم املا بگی … مامان یکم کار داره 
گفتم چشم عزیزم ، کتابت و میاری ؟ 
گفت باااااااشه 
کتابش و آورد و ما هم شروع کردیم به املا گفتن 
وقتی که تموم شد ، نگاه کردم دفترش رو دیدم ۱ دونه غلط داره … دادم بهش ۱۹ 
دفتر رو ازم گرفت و با عصبانیت گفت : عمووووووووووووی آدم ۱۹ رو ۲۰ نمیده ، دیگه از خانممون چه انتظاری میره 
گفتم خب عزیزم ، اینجا ۱۹ بگیری ایرادی نداره … یکم دقت کن ، سر کلاس ۲۰ میشی 
عمووووی بد جنس …فک میکنی خبر ندارم ..خودت تمام دانشگااااات رو بهت نمره دادن تا تمومش کردی  

*********** 


یه رفیق دارم که دو هفته است با یه دختر دوست شده ، 
بعد امروز من ورفیقم و دوست دخترش بیرون بودیم که دوست دخترش بر گشت بهش گفته چرا ۵ سال پیش دوسم نداشتی …؟ 
دوستم جواب داده آخه ما همش ۲ هفته است با هم دوستیم عزیزم 
دخترِ گفت نمیخواااااااااااااااااااااام چرا دوسم نداشتی؟ 
رفیقم گفت: خب عزیز من ، اون وقت اصلا نمیشناختمت که 
دخترِ گفت الااااااااااان که میشناسی .... الان هم باید اندازه ۵ سال پیش دوسم داشته باشی 
من :  
رفیقم گفت باشه عزیزم …اصلا اندازه 10سال پیش دوست دااارم …خوبه 
دوست دخترش جواب داد برووووووووو دروغ گوووووووو…اصلا ۱۰ سال پیش فقط باهاش میشاشیدی.... اصلا میدونستی دختر چیه ؟! جنس مخالف چیه ؟ 
من :  
رفیقم :  
گرفتاااااااااااار شده به خدا 

گرفتااااااااااار شدیم به خداااااااااا 


********* 


پس فردا کنکورِ ارشد دارم . یکی از همکلاسیام اومده تو چت داریم راجع بهش حرف میزنیم. میگه حالا آمــــــــــاده ای واسه امتحان ؟؟؟؟ میگم اِی بگی نگی … تا حدودی 
برگشت گفت من یه راهِ خوب سراغ دارم واسه جواب دادن به تمـــــامِ سوالا 
منم خوشاااااااااااااااااال .............. گفتم خب حالا چی هست این راهی که میگی ؟؟؟؟ 
یه مورچه با خودت ببر سرِ جلسه ، هرجا که مورچهه رفت تو هم همونجا رو علامت بزن 
من :  
یعــــــــــــــــــــــــــــنیا هر چی معیوبِ مغزیه ریخته پیرامونِ ما 

گرفتاااااااار شدیم به خدااااااا 

 

 

 







 یک فروشنده کوکاکولا که برای فروش به عربستان سعودی رفته بود، دست از پا درازتر برگشت و کاملاً ناامید شده بود. 
یکی از دوستانش از اون پرسید: چرا در ربستان موفق نبودی؟ 
فروشنده جواب داد: وقتی رفتم خیلی مطمئن بودم که می تونم فروش خوبی داشته باشم، اما یک مشکل داشتم، 
و اون این بود که نمی دونستم چه طور عربی صحبت کنم به همین دلیل به خودم گفتم که این پیام رو از طریق سه تا پوستر انتقال بدهم: 



پوستر اول: یک مرد که روی ماسه های داغ صحرا دراز کشیده و کاملاً خسته و از حال رفته است. 
پوستر دوم: مرد داره کوکاکولا می نوشه. 
پوستر سوم: مرد ما هم اکنون کاملاً سرحال و شاداب است. 

دوستش گفت: خیلی عالیه، این طرح باید جواب می داد. 
فروشنده جواب داد: ولی هیچ کس به من نگفته بود که اونها از راست به چپ می خونن!

 

 

 







 در یک غروب پنج شنبه پیرمرد موسفیدی در حالی که دختر جوان و زیبایی بازو به بازویش او را همراهی می کرد وارد یک جواهر فروشی شدند و به جواهر فروش گفت : یک انگشتر مخصوص برای دوست دخترم می خواهم 

مرد جواهرفروش به اطرافش نگاه کرد و انگشتر فوق العاده گرانی و زیبایی که ارزش آن 3 ملیون تومن بود را به پیرمرد و دختر جوان نشان داد.چشمان دختر جوان برقی زد تمام بدنش از شدت هیجان به لرزه افتاد. 

پیرمرد در حال دیدن انگشتر به مرد جواهرفروش گفت : خب ، ما این رو برمیداریم. جواهرفروش با احترام پرسید که پول اونو چطور پرداخت می کنید؟ 

پیرمرد گفت : با چک ، ولی خب من میدونم که شما باید مطمئن بشید که تو حسابم پول هست یا نه بنابراین من این چک رو الان می نویسم و شما می تونید روز دوشنبه که بانکها باز می شه ، به بانک من تلفن بزنید و تایید اونو بگیرید و بعد از ظهر اون روز همون روز من انگشتر رو از شما می گیرم. 

صبح دوشنبه مرد جواهر فروش در حالی که به شدت ناراحت بود به پیرمرد تلفن زد و با عصبانیت به پیرمرد گفت : من الان حسابتون رو چک کردم اصلا نمی تونم تصور کنم که توی حسبابتون حتی یک ریال هم نیست!!! 

پیرمرد جواب میده : متوجه هستم چی میگید ، ولی در عوضش می تونی تصور کنی که من تو این دو سه روز چه حالی کردم واقعا که بهترین روزای عمرم بود  

 

 







 یه مَثَل ایرانی هست که میگه

عمر دست خداست، پراید وسیله است!pirate

 

اس ام اس های خنده دار ( خنده بازار ) www.taknaz.ir

 

بارون که میزنه آدم ناخوداکاه یاد سه چیز میفته:

سهراب و شعرش

قمیشی و صداش

شهردار و عمش !

 

اس ام اس های خنده دار ( خنده بازار ) www.taknaz.ir

 

آدمها  در ارتباطاتشان یک آستانه ی “تحمل” دارند

یک آستانه ی “تنفر”

و یک آستانه ی ” تهوع !

 

اس ام اس های خنده دار ( خنده بازار ) www.taknaz.ir
 

دانشجوی عزیز

وقتی که شما سر کلاس اس ام اس میفرستی من کاملا متوجه میشم

چون هیچ احمقی به خشتک خودش زل نمیزنه در حالی که لبخند روی لباشه !

دوستدار تو

استاد !

 

اس ام اس های خنده دار ( خنده بازار ) www.taknaz.ir

 

دوستان عزیز توجه بفرمایین

وقتی فین میکنین وسط دستمال رو نگاه نکنین

کمتر گزارش شده که کسی مروارید فین کرده باشه !I don't want to see

 

اس ام اس های خنده دار ( خنده بازار ) www.taknaz.ir
 

سعی کن با سرعت زیاد بگی

“کانال ِ کولر، تالار ِ تونل”

بعد از ۶ بار تکرار سوتی هاتونو بنویسید!

 

اس ام اس های خنده دار ( خنده بازار ) www.taknaz.ir
 

هروقت رفتین دکتر ازتون پرسید “اینجا درد میکنه؟”

بهش دروغ بگین !

چون دقیقا همونجا رو فشار میده پدسّگ !

 

اس ام اس های خنده دار ( خنده بازار ) www.taknaz.ir
 

جواد خیابانی از نیروی انتظامی عاجزانه درخواست کرد که

از این به بعد اگه فاحشه گرفتن نگن زن خیابانی !

 

اس ام اس های خنده دار ( خنده بازار ) www.taknaz.ir
 

عشق احساس شگفت انگیزیست

درگیرش که شدی..یک گوسفند گربه صفت رو صدا میزنی جوجو !silly

 

اس ام اس های خنده دار ( خنده بازار ) www.taknaz.ir
 

با این گرونی گوشت ،

دیگه کم کم آبگوشت تبدیل میشه به off goosht!

 

اس ام اس های خنده دار ( خنده بازار ) www.taknaz.ir
 

یه روز به فرشته آفرینش میگن غضنفر رو چطور آفریدی؟

میگه یکم خاک رو با کود قاطی کردیم.

میگن حیف نون رو چطور آفریدی؟

میگه اصلا خاک قاطیش نکردیم !

 

اس ام اس های خنده دار ( خنده بازار ) www.taknaz.ir

 

دخـتــــــر گـلـــــــم چیـست ؟!

واژه ای است که مادران از آن برای بهره کشی از فرزندان خود در انجام کارهایی از قبیل جارو برقی کشیدن استفاده میکنند!

 

 اس ام اس های خنده دار ( خنده بازار ) www.taknaz.ir
 

نوزاد پسری که تازه متولد شده بود به دکتر گفت : دکتر ! شما موبایل داری ؟

دکتر گفت : دارم ولی برای چی میخوای ؟

نوزاد گفت : یه SMS بزن به خدا بگو من سالم رسیدم ! دوست دخترم رو که قول دادی میفرستی بفرست!love struck

 

اس ام اس های خنده دار ( خنده بازار ) www.taknaz.ir

 

لطفا دقت کنین بچه ها

چرا می گویند ” فیلسوف ” و نمی گویند ” گاوسوف ” ؟!

چرا می گویند ” پیراهن ” و نمی گویند ” جوان اهن ” ؟!

چرا می گویند ” اتوبوس ” و نمی گویند ” اتوماچ ” یا ” جاروبوس ” ؟!

چرا می گویند ” خداحافظ ” و نمی گویند ” خداسعدی ” ؟!

چرا می گویند ” اتومبیل ” و نمی گویند ” اتومکُلنگ ” ؟!

چرا می گویند ” ماشین ” و نمی گویند “شماشین ” ؟!

چرا به طراح چنین سوالاتی می گویند ” دیوانه ” و نمی گویند ” غول آنه ” !؟

 

 

 

 







 بوووووووووووووووووووووق ! 
- مستقيم ؟ 
- کجا حاج خانوم ؟ 
- مستقيم ميدون ولی عصر ! 
- بيا بالا ... 

يه خانوم چادری با پسرش سوار ميشن ... 
ميشينن عقب ... يه خانوم هم ميشينه پهلوشون ... دوتا آقا هم رو صندلی جلو ... 

- مامان من بستنی ميخوام ... 
- پسرم من که ۱ ساعت پيش برات بستنی خريدم .... 
- نه خيرم ! من بسسستنی میخوام !!! 
- عزيزم بهونه نگير الان ميريم خونه .... 
- مامان اگه برام بستنی نخری رفتيم خونه به بابا ميگم ديشب چی کار کردی ! 
- پسرم بزار پياده شديم برات بستنی ميخرم ... 
- نه من الان بستنی ميخوام !!! 
- آخه الان که نميشه يه کمی صبر کن ... 
- من الان الان ميخوام ! ااااار اااااااار ! 
- حالا که اينجور شد اصلا نميخرم .... 
- باشه منم به بابا ميگم ديشب جلوی مهمونا گوزيدی ! 

يه دفه همه با هم بر ميگردن و اين زن بدبختو نگاه ميکنن و ميخندن ... 
زن بيچاره هم از شدت خجالت شيش تا رنگ عوض ميکنه و به راننده ميگه نگه دارين ... 
ماشين هنوز واينستاده بود که خانوم دست بچشو ميگيره و ميخواد از ماشين پياده شه که 
يه موتوری مياد ميزنه در عقب ماشينو ميکنه .... 

راننده هم شاکی پياده ميشه وسط خيابون داد ميزنه : 

- آخه خواهر من ! منم ميگوزم ! شمام ميگوزی ! همه ميگوزن ! اين دليل نميشه که شما برينی به ماشين من ....

 

 

 







 لیست تلفن یک دختر 

مامی 
پاپی 
امیر 
امیر 2 
... امیر عشقم 3 
امیر 4 
ابجی 
عباس 
عباس 1 
عباس عشقم 2 
عباس 3 
خاله مهتاب 
سعید 
سعید عشقم 1 
سعید عشقم 2 
سعید عشقم 3 
سعید 4 
خاله اقدس 
علی 
علی 1 
علی 2 
علی عشقم 3 
علی 4 
-------------------------------------------------------------------------------------------- 
لیست تلفن یک پسر 
بابا 
مامان 
خواهر 
محسن 
دایی 
عمه 
سحر عشقم 
جواد قلیون 
اصغر کباب 
خاله 1 
خاله 2 
خاله 3 
بابک خالی بند 

 

 







 من سرجمع ده تا رفیق دارم که به حمد و قوه الهی هشت‌تای آنها دیگر ایران نیستند… مازیار هم یکی از این هشت‌ نفر است که یک سال پیش به یک جای دور مهاجرت کرد… بعد هم سر ِ یک سال مجددا فیل‌اش یاد هندوستان کرد و دست زن و بچه‌‌هایش را گرفت تا برای تعطیلات کریسمس، برود ایران… و رفت… گویا همانطور که ده ساعت در صندلی هواپیما فرو رفته بوده و از فرط بی‌کاری کف‌بر شده بوده، پیش خودش فکر ‌کرده حالا که به لطف خدا دو تا بچه خوب و سالم دارد و دیگر حوصله بچه دیگر را هم ندارد، بیاید و توی همین سفر ایران سر ِ خطوط انتقال اسپ.رمش را ببندد تا از این به بعد پول اضافی برای بادکنک‌های شب جمعه ندهد… بعد هم در همان ارتفاع چهل هزار پایی، تصمیم‌اش را به سمع همسرش رسانده و اوکی را گرفته و خلاصه همه چیز ردیف… از اینجا به بعد را مازیار تعریف کرده: 

*** 

رسیدیم ایران و کوهی از آدم به استقبال‌مان آمد و ما را بردند خانه… شب را خانه پدری خوابیدیم… صبح دور میز صبحانه نشستیم… بچه‌هایم به قصد تخریب خانه، شیطانی می‌کردند و به هیج صراطی مستقیم نمی‌شدند و روی اعصاب پدرم رژه می‌رفتند… همان وسط با احتیاط از پدرم پرسیدم که نظرش با بستن لوله‌های انتقال فلان چیست؟ پدرم هم گویا فکر کرده که اگر این دو تا بچه بیشتر بشوند، احتمالا بار بعد با تانک از روی خانه عبور می‌کنند… فلذا پدرم استقبال شدیدی با تعطیل کردن خط تولیدم کرد… بعد هم همان وسط صبحانه به زور و ضرب از روی سفره بلندم کرد تا من را ببرد بیمارستان تا کار را یکسره کند… هر چقدر هم التماسش کردم که لااقل بگذارم چائی را تا ته بخورم، موافقت نکرد… 

*** 

بیمارستان شلوغ است… از در و دیوار پلاکارد آویزان کرده‌اند در مدح بستن لوله‌‌های انتقال فلان… زندگی بهتر، بچه کمتر… زندگی بهتر، اصلا بدون ِ‌بچه… کریستف کلمب: اگر من لوله‌هایم را نمی‌بستم، آمریکا را کشف نمی‌کردم… ادیسون: موفقیتم در کشف برق را مرهون پدر و مادرم هستم و صد البته دکتر لوله‌بندم… کاملا قانع شدم که بستر لوله‌ها کار خردمندانه‌ای است… نوبت‌مان شد… رفتیم داخل اتاق… دکتر پشتش سمت ما بود و فقط از آن پشت، نوک سبیل‌هایش را می‌دیدم که مثل آنتن خاور زده بود بیرون… همانطوری سوال کرد: اسمت؟ … مازیار فلانی.. دکتر هم گفت ساعت شش عصر بیا مطبم فلان جا تا ببندم‌شان… بعد هم حاضر نشد هیچ سوال دیگری را جواب بدهد… البته ما هم با توجه به ابعاد شدید سبیلش، سوال زیادی نپرسیدیم… 

*** 

راس ساعت شش، فیس تو فیس منشی دکتر بودیم… حدود ده نفر آدم ِ ....به دست جلوی‌مان بودند… یک کاغذ بزرگ هم روی دیوار بود به این مضمون: بستن لوله، ده دقیقه، بدون درد و خونریزی توسط دکتر فلانی، فوق تخصص لوله و اینها… این کاغذ کلی قوت قلب می‌داد… هر کس که داخل می‌رفت، بعد از ده دقیقه می‌آمد بیرون… بدون مشاهده درد در چهره آنها… نوبت من شد… رضایت‌نامه و وصیت‌نامه را پر کردم و رفتم توی اتاق… یک اتاق بزرگ که انگاری همین ده دقیقه قبل چهل تا گاو را در آنجا ذبح کرده باشند و روده‌هاشان را بیرون کشیده‌اند… بس که همه جا خون و کثافت بود… بعد هم دکتر آمد… ماسک زده بود ولی سبیل‌هایش‌ مثل همان آنتن خاور که رویشان چادر بکشند، ماسک را به بیرون هل می‌داد… بعد هم گفت که بخواب… خلع لباسم کرد و یک پارچه سبز رویم کشید که وسط آن به قاعده یک در ِ قابلمه باز بود و قرار بود که “ماجرا” از آنجا بیرون باشد… اعتراف می‌کنم که ترسیده بودم و دائم سعی می‌کردم آن نوشته بیرون را در ذهنم مرور کنم: ده دقیقه، بدون درد و خون‌ریزی… بعد هم نفهمیدم چطور شد که دکتر کله طرف را با کش بست آنچنان با زور آن را به بالا کشید و به یقه‌ام گره داد که انگاری مسابقه طناب کشی بود… همانجا بود که مفهوم پاپیون کردن را فهمیدم… چون واقعا آن دو توپ مورد نظر، دقیقا کنار سیبک گلویم بودند… تحت همان فشار گفتم که آقای دکتر من می‌ترسم (منظورم این بود که غلط کردم)… دکتر هم گفت عیب ندارم، رستم هم که اینجا بیاید می‌ترسد (منظورش این بود که ری.دی دیگه)… بعد هم یک جوک لوس گفت و خودش مثل دیو شروع به خندیدن کرد و وسط همان خندیدن یک آمپول بی‌حسی را درست مثل دارت کوبید وسط توپ سمت راست… بعد هم دنیا سیاه شد، دکتر سیاه شد، سبیل دکتر سیاه‌تر شد… من هم کل مچ دستم را تا ته توی حلقم کردم… بعدهم دکتر پرسیدی درد داره؟… من بنفش شده بودم… دو دقیقه بعد هم شروع کرد قیچی کردن پوسته‌ توپ‌ها و دو تا لوله را کشید بیرون و گذاشت لای قیچی… بعد هم گفت امتحان می‌کنیم (انگاری که میکروفون دستش است) و با قیچی کمی زور به خطوط انتقال آورد… دوباره از درد بنفش شدم… دکتر هم گفت: اوپس… هنوز بی‌حس نشده و خندید…خلاصه اینکه بعد از چهل پنج دقیقه کارش را تمام کرد… من آدمی مرده بودم… 

*** 

نصف شب با درد بیدار شدم… درد در حد تیم ملی… در حد درد زایمان… در حد جدائی روح از بدن ( ونه نادر از سیمین)… بعد هر رفتم دستشوئی… همه چیز به رنگ بادمجان شده بود… توپ‌ها به اندازه گلابی…فردایش به دکتر زنگ زدیم… سبیل خاوری گفت که خوب میشه… تحمل کن درد رو که به شب جمعه‌اش می‌ارزه… سه روز با درد و فحش گذشت… ولی بهتر نشد… رفتیم یک دکتر دیگر… تا که پکیج‌مان را دید گفته که عفونت کرده… سبیل خاوری به علاوه خطوط انتقال فلان، هفت هشت ده تا خط انتقال چیزهای دیگر را هم قطع کرده… مثل همین پیمانکارهای آب که حین حفاری، لوله گاز و تلفن و برق را هم شرحه شرحه می‌کنند… بعد هم آنتی‌بیوتیک و ده روز استراحت مطلق و اینها… 

*** 

مسافرت زهرمارمان شد… کل مهمانی‌های خاندان مالیده شد و ماجرا را به هر کس (از ده ساله تا ۱۰۰ ساله) که می‌گفتیم، خیلی نرم بهمان می‌گفت: ای بابا، چرا به من یه ندایی ندادی؟…انگاری همه در کارلوله بستن بودند… از ایران برگشتیم… رفتیم یک دکتر دیگر که چک‌مان کند… دکتر هم گفت که این روشی که سبیل خاوری شما را مقطوع‌النسل کرده، مربوط به دوره “مائو” بوده که چینی‌ها را شکنجه‌وار، ابتر می‌کرده‌اند… من هم جهت آبروداری گفتم رفته‌ام کلمبیا و عمل کرده‌ام تا خدای‌نکرده نکته منفی وارد پرونده میهن‌مان نشود… 

*** 

خلاصه… از چند روز پیش که رفیق‌مان ماجرا را اینطوری از پشت اس.کایپ تعریف کرده، من توان نگاه کردن به هیچ گلابی یا بادمجانی را ندارم… آدم سبیل کلفت هم که می‌بینم، دردم می‌آید… اصولا با دست بردن در کار خدا هم مشکل پیدا کرده‌ام… از مائو هم حالم به هم می‌خورد… شما هم نکنید این کار را… اگر هم می‌خواهید بکنید، لااقل دکتر بی‌سبیل پیدا کنید…

 

 

 







 
۱) يقه اولين خواستگار رو بچسبيد كه شايد تنها شتر بخت شما باشه 

2) ناز و لفت و ليس رو بذاريد كنار. 

3) در معرض ديد باشيد، گذشت اون زمان كه مي‌گفتن: من اون دختر نارنج و ترنجم كه از آفتاب و از سايه مي رنجم. 

4) سن ازدواج رو بيارين پايين، همون 17 يا 18 خوبه. بالاتر كه برين همچين بگي نگي از دهن مي‌افتين. 

5) تموم دوست پسراتونو تهديد به ازدواج كنيد، اگه موندن چه بهتر، نموندن دورشون رو درز بكشيد. 

6) دعاي باز شدن بخت رو دور گردنتون آويزون كنيد، يه وقت كتابشو دور گردنتون آويزون نكنيد كه گردن لطيفتون كج مي‌شه. 

7) پسر‌هاي فاميل بهترين و در دسترس‌ترين طعمه‌ها هستند، رو هوا بقاپيدشون. 

8 ) رو شكل و شمايل ظاهري پسرها زياد حساسيت به خرج نديد، پسرهاي خوشگل، دچار مشكلهستن...! 

9) توي اجتماع فر بخوريد، با مردم قاطي شيد، با ننه صغرا و بي‌بي عذرا نشست و برخاست كنيد، همينا هستن كه شاه دوماد مي‌سازن واستون. 

10) يه كم به خودتون برسيد، منظورم آرايش و برداشتن زير ابرو و ريمل و پودر و سايه و كرم شب و روز وماسك خيار و فر مژه و خط لب و خط چشم و... نيست. حداقل قيافه يه آدم رو داشته باشيد. 

11) در پوشش دقت كنيد، لباس چسب و كوتاه فقط آدماي بوالهوس رو دورتون جمع مي كنه، يه پوشش سنگين و اندكي رنگين با حفظ معيارهاي دوماد پسند بهترينه. 

12) مهمون كه مياد قايم نشيد، چاي ببريد، پذيرايي كنيد، خلاصه يه چشمه بياين كه بعله ما هم هستيم. 

13) سعي كنين از هر انگشتتون هفت نوع هنر بباره كه مامانه بتونه جلوي در و همسايه قر و قميش بياد كه دخترم قربونش برم اينجوريه و اونجوريه... 

14) تا مامانه و باباهه مي‌گن دخترمون ديگه وقته عروسيشه مثل لبوي نپخته سرخ نشين و در بريد، درحركات و سكناتتون اين نظر رو تاييد كنيد و دنبالشو بگيريد. 

15) بالاخره اگه خداي نكرده مي‌خواين جزو اون يك ميليون و هفت صد هزار دختر بي شوهر نباشيد (تازه اگه همه پسراي اين مملكت دوماد شن، كه نمي شن) هر چي داريد، رو كنيد، منظورم اعضا و جوارحتون نيست منظورم كمالات و هنر مندياتونه. 

 

 

 

 







 دلایل پسر ها برای کات کردن رابطه با دخترها وقتی که از یه دختر دیگه خوششون اومده... 



من اوني كه تو فكر مي كني نيستم. من.... 
... ... (با معرفتاشون) 

من نمي تونم اينجوري ادامه بدم اذيت مي شم. 
(اونايي كه اصن خلاقيت ندارن) 

من دارم ميرم خارج. مادرم اونجا منتظرمه. 
(دو دره بازاشون) 

ببين من از يكي ديگه خوشم مياد ببخشيد واسه همه چيز. 
(آخره صداقت) البته از اين ورژن موجود نمي باشد. 

آنقدر دوست دارم كه نمي تونم باهات باشم. 
(آخره خلاقيت) البته اين ورژن توانايي هندل كردن چند نفر با هم را دارد. 

گمشو ...ديگه نمي تونم اخلاقه گندتو تحمل كنم ...برو با همون حميده جونت دوست شو... 
(اعصاب خراباشون) 

ترو خدا باهام به هم بزن! 
( دست پا چلفتي) اين ورژن تا آخر عمر هم نمي تواند دو دوست دختر داشته باشد. 

 

 

 







 فقط یه ایرانی میتونه صبح جمعه ساعت 6 با هزار مشقت و برنامه ریزی قبلی پاشه بره بیرون حلیم بخوره , پارک بره,ورزش هم کنه, 
بعد ساعت 9 برگرده خونه بگیره تا ظهر بخوابه


*** 


فقط یه ایرانی میتونه کند بودن رشد موهاشو بندازه گردن دست سنگین ارایشگر! 


*** 


فقط خانومهای ایرانی هستن از یه هفته قبل از عروسی هی میگن 
چی بپوشیم؟! .. چی بپوشیم؟! 
اونوقت شب عروسی ؛ رسماً هیچی نمی پوشن )) 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه اینو باور داشته باشه که اگه جفت راهنمای ماشین و روشن کنه، مجازه تو اتوبان دنده عقب حرکت کنه! 


*** 


فقط تو ایران مدارسو 5شنبه ها تعطیل میکنن ولی به جاش بقیه هفته رو براش کلاس جبرانی در نظر میگیرن باپولهای آنچنانی !!! 


*** 


تعمیرات مدل ایرانی: 
۱-درشو باز کردن و فوت کردن. ۲-کامل باز کردن و دوباره بستن 
۳-محکم زدن(مثل به پشت کنترل تلویزیون). 


*** 


فقط آسمون ایران میتونه : کمی ! تا قسمتی! نیمه ابری! همراه با بارش پراکنده!در برخی از نقاط باشه. . . ( آخر ادبیاته این جمله)! : 


*** 


فقط در تهران که مردم شمال شهردر سال 2011میلادی و مردم جنوب شهر در سال 70 هجری قمری زندگی میکنن! 


*** 


تنها ایرانیان که وقتی میخوان از خیابون رد شن به جا اینکه به چراغ عابر نگاه کنند 
به ماشینا نگاه میکنن که کی خلوت میشه سریع رد شن! 


*** 


اگه ورزشی به نام "سگ دو" وجود داشت ما ایرانیا حتما توش می تونستیم یه خودی نشون بدیم... !!! 


*** 
فقط یه ایرانی میتونه پیتزا رو با دوغ ,نوشابه رو با آبگوشت, سبزی رو با کوکوسبزی, 
و کالباس رو با نون سنگک بخوره! 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه بره قشم لباس بیاره تو خونه بفروشه و بگه اینارو از دبی و ترکیه اوردم! 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه جلوی خودپرداز بانک با دیدن جمله لطفا منتظر بمانید استرس رو 
با بیشترین فشار تحمل کنه و با نگاهی ملتمسانه به دستگاه تو دلش بگه 
که اگه پول نمیدی جون هرکی دوست داری کارتم رو بده و بعد از دیدن جمله دستگاه 
در حال شمارش وجه می باشد به ناگاه آرامش تمام وجودش رو فرا بگیره دقیقا مثل 
فرود موفقیت آمیز هواپیما اونم در فرودگاه مشهد !!! 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه وقتی میخواد بره عروسی در به در دنبال یکی بگرده که کراواتشو براش گره بزنه ))  


*** 


فقط یه ایرانی میتونه اول از دستشویی بیاد بیرون بعد زیپ و کمربندشو ببنده : 


*** 


فقط یه ایرونی میتونه اینجوری آشپزی کنه و به نظرش هم آخر برنامه آشپزیه! 
آشپزی سامان گلریز: ماهیتابه چدنی دسینی رو میذارید روی گاز پنج شعلهسامسونگ که با ضمانت سام سرویس عرضه میشه,یه کمی روغن لادن دوست تو و منرو بریزید توش و یا از کره اطلس طلایی استفاده کنید, دو تا هم تخم مرغتلاونگ بندازید داخلش,اگر در حین کار خسته شدید میتونید از ماساژورشاندرمن استفاده کنید,دیدید که چه سریع یه غذای خوب آماده شد! 
تا برنامه بعد همتون رو میسپارم به خدای بزرگ و بیمه سینا و ایران و دانا !! 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه وقتی مامور آمارگیر میاد در خونه اشون،بگه شرمنده من اینجا مهمونم,صاحبخونه رفته مسافرت! 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه 2 سال بره سربازی 30 سال تعریف کنه 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه بـــــه نوشابـــــه "نارنـــجــی" بگــــه "زرد"! 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه بعد از شنیدن صدای پیغامگیرِ تلفن بگه اِاا رفت رو پیغامگیرشون و سریعاً تلفن رو قطع کنه!  


*** 


فقط یه ایرانی میتونه طوری زل زل نگات کنه تو خیابان که نفهمی خوشگلی یا زیپت بازه ! 


*** 


از هر 2 تا تبلیغ تلویزیون یکی تبلیغ بانکه ، ولی مردم هر روز فقیر تر میشند 
از هر 2 روز هفته یکیش تعطیله اما باز مردم افسرده تر میشند 
از هر 2 نفر توی خیابون یه نفر لیسانس داره اما باز مردم بیکار تر میشند 
از هر 2 تا خونه یکیش نوسازه اما مردم باز بی خانمان تر میشند 
از هر 2 نفر یکی دماغش رو عمل کرده اما باز قیافه ها زیبا نمیشند 
از هر 2 نفر یکی حاجی شده اما باز مردم بی خدا تر میشند! 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه از بی قانـــونی مملکت بنـــالـــه, 
اما موقــــع دعـــوا و درگیـــــری بگـــــه مملکت قانــــون داره! 


*** 


فقط یه زن ایرانی 
درباره زندگی دخترش میگه: شوهرش خیلی خوبه همش میبرتش مسافرت و توخونه هم خیلی کمکش میکنه حتی پوشک بچه را هم خودش عوض میکنه ، دخترمخوشبخت شد واقعا! 
درباره زندگی پسرش میگه:بیچاره هر چی پول در میاره باید خرج سفرهای خانم کنه! 
از سر کار هم که خسته میاد خونه خانمش کلی ازش کار میکشه حتی زورش میاد پوشک بچشو خودش عوض کنه، پسرم بد بخت شد واقعا!!! 


*** 


اینجا ایران است : 
کارت شارژیو که مغازه دار4700میخره و ما 5500میخریم و 4900 شارژ میکنه بهش میگن 5000 تومنی !!! 


*** 


فقط یه معلم ایرانی میتونه(البته از نوع اول دبستانی) بری ترسوندندانش آموزاش و زود خوابیدن اونا بهشون بگه:من رفتارای شما رو تو خونه بادوربین میبینم!)) 


*** 


فقط یه کارخونه ایرانـــی می تونـــــه بهــــت یه بستـــــه هوا بــــدهکه توش چــند تا دوونـــه چیپس هم اشانتـــــــــیون باشــــــــه! 


*** 


فقط یه کودک ایرانی وقتی میره تو صف نونوایی هرچی صبر میکنه میبینه همش آخره صفه! 


*** 


اینجا ایران است یعنی: 
ببخشید اتوبوس 9:30 ساعت چند حرکت میکنه؟ 
ببخشید کارت شارژ دو تومنی دارین؟ چنده؟ 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه وقتی توی مهمونی یا عروسی آب خوردن گیرش نیاد، 
قرص قندش رو با یک لیوان نوشابه بخوره! 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه وقتی تو ایرانه همش دنبال جانی واکر و شراب فرانسوی و 
رستورانای مکزیکی و ایتالیایی باشه، 
بعد وقتی رفت خارج در به در بگرده دنبال دوغ آبعلی و شراب شیراز و شربت سکنجبین 
و رب یک و یک ! 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه ماشین خودشو با ریموت قفل کنه, ولی بعدش 4 تا دستگیره رو امتحان کنه که ببیــنـه قفل شده یا نه

 

 

 







یه پدری یه روبات دروغ سنج میخره که با شنیدن دروغ ،سیلی میزده تو گوش. 
پدره تصمیم میگیره اونو سر شام امتحانش کنه. 
پدر: پسرم،امروز کجا بودی؟ 
پسر:مدرسه بودم. 
روبات یه سیلی میزنه تو گوش پسره 

پسر:رفته بودم سینما 
پدر:کدوم فیلم؟ 
پسر:دزد عروسک ها 
روبات یه سیلی مبزنه تو گوش پسره 
پسر:فیلم سکسی بود 

پدر:چی؟ من وقتی همسن تو بودم ،نمیدونستم سکس چیه 
روبات یه سیلی میزنه تو گوش پدر 

مادر:ببخش عزیزم،هر چه باشه بالاخره پسرته. 
روبات یه سیلی میزنه تو گوش مادره!!!!!!!!!!!!! 

 

 







 شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت و هرجا می رفت، همراه خودش میبرد. روزی حضرت عیسی او را دید، به وی فرمود: آن زن کیست گفت مادرم است. فرمود: او را شوهر بده. گفت: پیر است و قادر به حرکت نیست. پیرزن دستش را از زنبیل بیرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت: آخه نکبت! تو بهتر می فهمی یا پیغمبر خدا؟

 

 







 گاو ما ما می کرد 
گوسفند بع بع می کرد 
سگ واق واق می کرد 
و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی 
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند. 

موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند. 
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد . کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد. پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد. پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد. 

برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود . ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت . ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد . ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد . کبری و مسافران قطار مردند. 
اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود . الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله ی مهمان ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند. 
او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد 
او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد. 
او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت . اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد.

 

 

 







 

 

 

 

 

کـــره ای گــفــت بـــه بابای خرش// پــــدر از هـــمـــه جــا بـی خبرش 

وقـــت آن اســــت بــــرای پســرت// ایـــــن الاغ نـــــــرّه ی کــــره خــرت 

مــاده ای خـــوشگـل و زیـبا گیری// تـــو کــه هر روز به صحرا میری 

وقـــت آن اســت کـه زن دار شـوم// ورنـــه از بـــی زنـــی بــیمار شوم 

پـــدرش گــفــت کــه ای کـره خَرَم// ای عــزیـــز دل بـــابــــا ، پــســرم 

تـــو کـــه در چــنــتــه نداری آهی// نـــه طــویـــلــه ، نه جُلی نه کاهی 

تـــو کـــه جــز خـوردن مال پدرت// پـــــــدر نـــــــرهّ خـــــر دربــــدرت 

هـــیـــچ کـــار دگــری نیست تورا// یک جو از عقل به سر نیست تورا 

به چه جرأت تو زمـن زن طـلــبی// بـــاورم نـیــست کـــه ایـنقدر جَلبَی 

بـــایـــد اول تـــو بــگـیـری کاری// بــهـــر مــــردم بــبـــری تــو باری 

بعـد از آن یک دو تا پالان بخـری// بـهــر آن کُــرّه خـــوشگـــل بـبـری 

یک طــویــلـه بکنی رهن و اجار// تــا کــه راضــی شــود از تو آن یار 

بـعــد بـایــد بـخری رخت عروس// بـهـر آن مـاده خــر خـوب و ملوس 

جُـــلـی از جــنـــس کــتـــان اعلا// روی جُـــل نـقــش و نـگـاری زیـبـا 

بــعـــد بـــایـــد بـــکـــنی گلکاری// بــهــر مــاشـیـن عروس یـک گاری 

وقــتی ایـــنـهــا بـــشـــود آمــاده// بــعـــد از ایـــن زنـــدگــیـــّت آغـازه 

می بــری مـــاده خــرت را حجله // بــا تـــأنــی نَـکــه بـــا ایـــن عـجـله 

بــشـنــو ایــن پــنــد زبابای خرت// پــــــدر بـــــا ادب و بــــا هــــنـــرت 

تــا کـــه اســبــاب مــهــیــا نشود// موسم عــقــد تــو بــر پا نشود 

پــس از امــروز بــرو بر سرِ کار// تــا نـــهـــنـــد آدمـــیـــان پــشتت بار
 
 
 
 
 






  


ساعت ۴ بعد از ظهر 


۱ـ لباساشو رو درمیاره٬ رنگ روشن ها رو تو یك سبد و تیره ها رو تو یكی دیگه میگذاره. 

۲ـ در حموم رو از تو قفل میكنه٬ جلوی آیینه می ایسته٬ شكمش رو كه تمام مدت داده بود تو٬ میده بیرون و شروع میكنه به غر غر و ایراد گرفتن از نقطه نقطه بدنش 

۳ـ در كمد رو باز میكنه انواع شامپو و صابون معطر مخصوص پوست صورت٬مو٬ بدن٬ كف پا و … رو بیرون میاره و می چینه رو لبه وان 


۴ـ موهاش رو با شامپوی نارگیلی تقویت كننده٬ پرپشت كننده٬ براق كننده و…میشوره و هفده دقیقه ماساژ میده 


۵ـ یكبار دیگه با همون شامپو موهاشو میشوره 


۶ـ نرم كننده معطر پرتقالی رو به موهاش میماله تا ۶۰ میشماره 


۷ـ سی و پنج دقیقه زیر دوش می مونه.خوب آخه باید خیالش راحت بشه كه تمام مواد شیمیایی از موهاش پاك شده. وگرنه بعد از حموم موها وز میكنه 


8ـ موهاش رو حسابی می چلونه٬ حوله رو مثل عمامه می پیچه دور سرش.تو آیینه خودشو برانداز میكنه. از اینكه در اثر كشش حوله چشم و ابروش كشیده شده٬ احساس خوشگلی می كنه و یه ماچ گنده واسه عكسخودش تو آیینه میفرسته 


9ـ خوشحالیش زیاد دوام نمیاره. چون یه جوش سرسیاه بی اجازه نوك دماغش سبز شده 


10ـ حوله ش رو می پوشه و میره به اتاقش.تمام بدنش رو با لوسیون چرب میكنه 

۱۳ـ چهل بار لباس می پوشه و در میاره تا انتخاب كنه 


۱۴ـ ۴۸ دقیقه پشت میز توالت می شینه و آرایش میكنه 


ساعت ۸ شب 



 


مراحل حمام پسر: 

ساعت ۴ بعد از ظهر 

۱ـ همون طور كه رو تخت نشسته ٬ لباساشو میكنه. هر كدوم رو پرت میكنه یه گوشه اتاق. 


۲ـ نیم وجب حوله رو میگیره دور باسنش و میره به سمت حموم. 

۳ـ می ایسته جلوی آیینه. شكمش رو میده تو. بازو میگیره. فیگور چپ٬ فیگور راست٬ نیم ساعت قربون صدقه خودش میره٬ (این قدوبالا رو ببین چه كرده .لای لای لالای لای)مامان جونش هم از تو آشپزخونه تایید میكنه. 

۴ـ زیر بغلش رو بو میكنه و رنگ چهره ش بر میگرده. سبز٬ آبی٬ بنفش 

۵ـ در كمد شامپو ها رو باز نمیكنه چون اصلا توش چیزی نداره 


۶ـ با قالب صابون سبزش زیر بغلهاشو كف مالی میكنه. یه عالمه مو می چسبه به صابون 


۷ـ با همون صابون صورت و مو و بدنش رو هم میشوره 

۸ـ نرم كننده مو؟؟؟ برو بابا 


9ـ از زیر دوش میاد بیرون و یكهو می بینه یادش رفته بوده در حموم رو ببنده. و همه فرش و كف خونه خیس شده.( بیخیال…مامان خشك میكنه 


10ـ حوله فسقلیش رو می پیچه دور باسنش و همون طور خیس خیس میره تو اتاق 

11ـ حوله خیس رو پرت میكنه رو تخت و ۲ دقیقه ای لباس می پوشه 

ساعت ۴:۱۵ بعد از ظهر

 

 






صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 13 صفحه بعد

CopyRight © 2011 - 2012 hamehjore Group , All Rights Reserved
تمامی حقوق متن ها، تصاویر مربوط به این سایت می باشد و استفاده از آن ها با لینک دادن به سایت مجاز می باشد.